بدون عنوان
اميم اومد با سروشا شوخي كنه ، دستشو مشت كرد انگشت شستشو گذاشت لاي انگشتاي ديگش بعد بيني سروشا رو ميكشه بعد مشتشو نشون ميده ميگه ببين بينيتو كندم سروشا يه نگاه ميكنه و عكس العملي نشون نميده اميم ميگه بينيتو كندم بعد مشتشو باز ميكنه سروشا چشاش شيطوني ميشه دستشو ميزاره تو مشت باباش و سريع برميداره ميزاره رو بينيش ميگه گذاشتم . بعد هم يه خنده شيطوني به باباش ميكنه . من و اميم اول چشامون گرد شد بعد هم زديم زير خنده . خندمون بند نميومد . قديما با اين بازي چشم بچه ها گرد ميشد حالا كار برعكس شده .
به اميم ميگم از اين شوخيا نميكردي ! ميگه يه كليپ ديدم باباهه با بچه ي 5 يا 6 ساله اين كارو كرده هر دفعه بچه گريه ميكرد . ...
اين چند روزه باروناي قشنگي اومد . سوار ماشين شديم هوا هم باروني . سروشا بارون رو نشون ميده ميگه اشكاي من داره اونجا ميريزه . – قربون اشكات برم- . بعدش ميگه بابا اشكامو (با برف پاك كن) پاك كن .
عزاداري همه قبول باشه (محرم) . تو اين مدت سه بار سروشا رو بردم مسجد . امسال خيلي شيطون تر شده . از دختراي ديگه خيلي شيطونتره . به صبور بودن خودم پي بردم چون فكر ميكردم بچم به نسبت آرومه !. اصلا يه جا بند نميشد . بدون دوست و همبازي هم بهش نمي چسبيد .
14/08/93