بدون عنوان
دخملي من چطوره ؟ خوبي مامان ؟ شاد و شنگولي مثل اكثر وقتات ؟
يك ماه و دو سه روزه مهد ميري . خدارو شكر خيلي مهدت رو دوست داري پرسنلش و هم كلاسيات رو . اينا از بهترين دختر دنيا بعيد نيست البته .
كلي شعر و كاردستي و ...
بابام گفت ديدم سروشا موقع خوردن يه چيزي ميگه غريب ! گفتم تكرار كه كرد ميگه : كولو والشربو !
teacher هم دارن كه شعراي انگليسي ميخونن . از كاردستياش دو تاشو چسبوندم به ديوار اتاق . خيييلي خوشگلن يكي گلاي برجسته آويزون رنگي روي مقواي سبز يكي هم گلاي كاغذي تا شده برجسته روي كاغذ ياسي .
از وقتي مهد ميره شبا زود ميخوابه اين اواخر كه حدود 9 شب ! ميخوابه و صبح هر وقت بيدار شد مثلا 8 تا 9 ميره با بابايي يا بابايي و ماماني ميره مهد تا ساعت 3:30.
ديشب رو موبايلم آهنگ دختر حميد طالب زاده رو بارها و بارها گذاشته و رقصيده . مدل رقصش يه كم فرق كرده فكر كنم يه فعاليتهايي تو مهد دارن . قربونت برم كه مي رقصي و شادي قند تو دل خانواده آب ميكني .
موقع رقصيدنت بهم ميگي "وقتي خوابي موبايلت رو ميزارم تو جيبم ميبرم مهد كودك آهنگ ميزارم بعدش برات ميارم ." جوووووونم .
رو وسايلت حساسي كماكان . خوراكي رو هم شير نميكني . بخصصصوص اگه بستني باشه . در اين مورد حتي بستني مارو هم ميخواي صاحب بشي . ميپرسي ميل داري ؟ اگه بگيم ميل ندارم كه بال درمياري .
چند شب پيش مثل مامان تو يه كاغذ شروع كردي به نشتن به سبك خودت بعد ميخوني . اسماي عجيب غريب ( مثلا داري براي خواهري اسم انتخاب ميكني) بهمون ميگي " بگين خوبه يا نه "
يه مورد ديگه اينكه از عوارض مهد رفتنت بچگونه حرف زدنت بود كه احساس ميكنم يه مقدار بهتر شده . ولي چند روزه صدات كمي گرفته و خش دار شده گرچه با مزه شده بخصوص دايي كه خيلي استقبال كرده ولي نگرانم .
راستي شما چرا شبا تو تختت نميخواي بخوابي . قربونت برم هر كي تو تخت خودش . ميگي " من تخت گلي ميخوام" ميگم براي شما هم ملحفه گلي ميخرم . ميگي " تخت گلي بزرگ ميخوام "
يه شب كه جدي باهات حرف زدم و اصرار داشتم تو تخت خودت بخوابي لج كردي گفتي من تختمو دوست ندارم اتاقمو دوست ندارم منم ياد حرف دوستام افتادم كه تو خيلي منعطفي و خيلي لي لي به لالاي سروشا ميزاري . گفتم خب پس اتاقت رو دوست نداري ؟ گفتي نه دوست ندارم . منم گفتم باشه پس اين اتاق ديگه مال تو نيست و درش رو ميبندم برو تو اتاق ما بخواب . تو هم دويدي . صبح در اتاق رو بستيم . تو هم يه ساعت گريه كه در اتاقمو باز كنين . يه كم كه گذشت گفتي اتاقمو دوست دارم . گفتيم نميشه خودت گفتي دوسش نداري . بيا اينجا كه اتاق سه تاييمون باشه . اينجا تخت گلي داره و ... . تو هم گريه كه اتاق خودمو ميخوام . من و اميم هم راضي كه برناممون داره جواب ميده كه ناگهان بازي برگشت . ميگفتي " دو تا اتاق مال من باشه . من 2 تا اتاق ميخوام " !!!!! حالا داشت بحث به يك اتاق نه دو تا اتاق ميكشيد . . ديگه زياد لفتش ندادم گفتم تا بازي خور اين بچه نشديم در اتاق رو باز كنيم .
خلاصه اتاق رو بهت تحويل داديم تا خودمون بدون اتاق نشيم ! . الان هم ميدوي اتاق ما رو تخت گلي بزرگ ميخوابي . خوابت برد بابا ميبرت اتاقت يا اينكه به يه بهونه ميبرمت تو اتاقت بخوابي اين بهونه هم اكثرا شده مي مي . چون خانوم خانوما قصه رو رد ميكنه . ميدونه بذاي تو تخت خودش خوابيدن بايد امتياز بزرگ بگيره .
باي