بدون عنوان
پنج شنبه شهريور رفتيم شمال . بازم مثل دفعه ي پيش خوش گذشت و چه بسا بيشتر . بادبادك هم آورديم . بيشتر وقت بستيمش به قايق پدالي كه شكل قو بود . واسه خودش ميرفت وسط آب گردش .
هوا عاااالي . دريا عالي آروم و گرم . سروشا هم حدود 6 ساعت با همراهي باباش يه سره تو آب بود . اي جونم .
اين دفعه بر خلاف دفعه ي پيش كلي عكس گرفتم ولي خودم فقط يه عكس دارم . آخه رفته بودم دريا تا همش از اين آقا تمساح و اون ماهي قرمز كوچولو عكس بگيرم ! .
اينا از بس آب بازي كرده بودن بازي كم آورده بودن تمساح بازي هم ميكردن . اميم تمساح بود و يواش يواش از توي آب ميومد لب ساحل ماهي قرمز منو ميخورد . الحق هم كه انگار روح تمساح در اميم رسوخ كرده بود . عين خودش . سروشا هم كم خوشش نيومده بود حتي از قسمت خشنش . ميگفت پامو بگير بكش و ببرش تو آب . من نميدونم نميترسيد آب عميق ميشد اونوقت با يه پا .... .
موقع برگشتن اوقاتم يه كم تلخ شد . سروشا رو صندلي عقب جيش كرد و منم از اميم كه تو آوردن وسايل كلي معطل كرد مارو ، عصبانب شدم . سروشا هم از خودش و منو سروشا عصباني . همين . اينم سفر يه روزه كه قرار بود دو روزه باشه شد يه روزه .
بوس بوس براي خانواده ي عزيزم