بدون عنوان
ديروز عصر بعد از اينكه از خونه مامان برگشتيم سروشا دوست داشت بريم پارك . معمولا هم با باباش ميره پارك ولي اين بار اصرار داشت منم برم ، اين شد كه خونوادگي رفتيم پارك انتهاي كوچه . وقتي رسيديم آب پاش ها روشن بود روي چمنها . سروشا هم قيد وسايل بازي رفت و اجازه هم گرفت رفت سراغ آب بازي . از خنده هاش و هيجانش ما هم كلي خنديديم . موش آب كشيده كه شد و با خوش شانسي ما اب پاش ها كه بسته شدن ، برگشتيم خونه .
آخر هفته ميخواستيم بريم خونه مامان اينا سروشا هم كلي استقبال كرد جلوتر رفت دم در . بيرون كه رفتيم سروشا گفت مامان كفشاتو بپوش . عزيز دلم كفشاي سفيدمو از جا كفشي دراورده بود گذاشته بود جلوي در . قربونت برم . خيييلي چسبيد چون معمولا سروشا شيطنت رو به كمك به من ترجيح ميده . آي چسبيد .
ديشب به من ميگه مامان حالت خوبه ؟
ميگم بله خوبم .
ميگه " نه ناراحتي "
ميگم خوبم مامان
ميگه ناراحت باش
فهميدم بايد نقش بازي كنم گفتم باشه ناراحتم
اومد بغلم كرد نازم كرد . جووووووون
ديشب تقويم گوشيمو آورده بازي ميكرد باهاش هر از گاهي ذوق ميكرد ميگفت " بازيو باخ (باخت) " ذوق ميكرد.
حس game داشت بچم .
18/6/93