بدون عنوان
آخر هفته ي گذشته رفتيم تاتر . فكر ميكردم دوساعت و نيم براي سروشا كسل كننده باشه بهمين خاطر براش كتاب و عروسك برداشتم ولي اونجا كلي كيف كرد دست زد و از اون جيغ هاي اساسي كشيد . فقط يكساعت آخر ننشست فقط ايستاده بود و گاهي اين طرف من ميرفت گاهي اونطرف باباش مي ايستاد .
من و سروشا بيشتر وقت مشغول خوردن بوديم ! .
سه روزه مدام سروشا آدامس دهنشه
خيلي وقته حس ميكنم ننوشتم . نميدونم نوشتم قبلا يا نه كه سروشا رو با مامان اينا برديم نمايشگاه كتاب . دخترم اونروز كلي راه رفت و حسابي خانوم بود .
ديروز تجريش گردي داشتم و لباس براي خودمون ( سه تا خانوم) خريدم . كلي لباس براي سروشا خريدم و گل سر . دو جور گل سر و يه شلوارك هم براي ني ني كه به سروشا نشونشون دادم .
دو ساعت بعد كه با بابا اميم دراز كشيده بودم سروشا اومده و اول ميگه : از هم جداشين بهم ميچسبينا !
بعد ميگه : مامان ني ني از گل سراش خوشش نيومد . دوسشون نداره .
گفتم يعني ببرم پس بدم ؟ گفت آره . به من گفت دوسشون نداره .
نازبلاي من (به قول اميم )