سروشاسروشا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 10 روز سن داره

براي فرزند دلبندم

سفرنامه و روز اول مهد

1394/4/30 9:14
نویسنده : ليلا
306 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سروشا جوني . بعد چند روز تعطيلي اومدم شركت . ساعت 9 و من دلم برات تنگ شده .

تعطيلات عيد فط رفتيم همدان خيلي خوب بود . از غار عليصدر كه خيلي خوشت اومد با اينكه سردت شده بود . اصلا فكر اينجاشو نكرده بودم فقط خداروشكر شلوار برمودا همرام بود كه تنت كردم . شالم رو هم دراوردم پيچيديم دورت و من مانتومو كشيدم رو سرم (مانتو عبايي) و تمام مسير بغل بابا اميم بودي تا سردت نشه . كوچولوي ناز من . روز اول يه كم بد خلقي داشتي كهبخاطر خواب كم ديشبت بود . تو مسير رفتمون رفتيم مسلم آباد خونه عمه جون و مزاحم ايشون و بچه هاشون شديم . شب خيلي خوبي شدبخصوص كه دو تا دختر كوچولو هم بودن يكي شش ساله يكي سه ساله و با سروشا كلي جور شدن . آخر شب ما خوابيده بوديم كه اين وروجكا نشسته بودن رو پله و با هم حرف ميزدن . چي ميگفتن خدا ميدونه . خلاصه دخملي ما دير خوابيد و صبح ساعت هشت وقتي بيدار شد سراغ بچه ها رو گرفت .

سروشا از همدان چند تا سي دي و چمد تا اسباب بازي و از همه بهتر يه سرويس چاي خوري سفالي با نمك خريد .

تو راه هم كلي خوابيد خدارو شكر ولي اصرار داشت بغل من باشه بهمين خاطر پدر من حامله با شكم هفت ماهه درووومد .

آآآآ از بارون بي سابقه اي كه اومد ننوشتم . از غار عليصدر كه اومديم بيرون و نهار كه خورديم گفتم سروشا رو ببرم شهر بازي . بابا و بابايي رفتن طرف ماشين . ندا و ماماني هم رفتن بازارچه ها خريد . خلاصه بليط بازي كه خريدم چنان بارون سيل آسايي گرفت كه تو چند ثانيه لباس دخمليم خيس شد منم بغلش كردم و بدو تو بازارچه و اونجا هم بغلم نگهش داشتم تا سردش نشه . با اينكه سوار وسايل بازي نشد ولي همين بارون باعث شد مادر و دختري كلي با هم بخنديم .

 

ديروز بعد تعطيلات ، مرخصي داشتم و سروشا رو بردم مهد . همون مهدي كه پارسال يك ماه رفته بود .

بخاطر خستگي سفر صبح 10:30 بيدارشديم و حاضر شديم و 11:30 رسيديم مهد تا 3 اونجا بوديم . من ميخواستم بعد كاراي ثبت نام و با توجه به استقبال سروشا برگردم و عصر برم دنبالش كه به توصيه مهد براي روز اول تمام مدت موندم . سروشا هم بيشتر جذب اسباب بازياي اونجا شده بود و ارتباطش با مربيا خوب بود . تا اونجايي كه ديدم شايد آموزششون راضي كننده نبود ولي ارتباطشون با بچه ها خوب بود كه اين برام مهمتره .

بعد مهد رفتيم همون نزديكي رستوران پدر خوب بعد هم خونه ماماني و بعد هم خونه . خونه داري هم عالمي داره ها

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)