سروشاسروشا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره

براي فرزند دلبندم

نمايشگ*اه كت*اب

1392/2/22 11:21
نویسنده : ليلا
198 بازدید
اشتراک گذاری

جمعه عصر رفتيم نمايشگ*اه كت*اب .

قربون دخترم برم كه اينقدر ماهه. تا به سالن كودك برسيم سوار كالسكه بود ولي اخراش بي تاب بود بياد پايين اول بردمش تو محوطه سبز تا يكم بدو بدو كنه تا باباش بياد . تا رسيديم رفت سراغ يه ني ني و با اهنگي كه پخش ميشد شروع كرد به ناناي كردن .

سريع از اونجا اومد پايين تا تو خيابون راه بره اونم قاطي اونهمه جمعيت . باز خوبه كمي رضايت ميداد تا دستشو بگيرم . گاهي راه ميرفت لاي دست و پاي مردم گاهي هم ناناي ميكرد. خوشبختانه تصادفاش خيلي كم بود . عزيز دلم مستقل و باهوشه . بابا كه اومد من رفتم همون سال اول و براش سي دي بي بي انيشتين و دو بازي ( پازل و مكعب ها ) رو خريدم و يه كتاب رنگ اميزي ويژه دو سال .

هوا طوفاني شده بود بهمين خاطر بيشتر نمونديم و برگشتيم . چندين بار حين خريد به همسري زنگ زدم كه نشنيد . باد خيلي بود و گرد و خاك زيادي بلند كرده بود . وقتي بهشون رسيدم دختركم دستاش يخ كرده بود و چشاش از خاك قرمز شده بود . از بابا عصباني شدم كه عزيز دلمونو تو محيط سرپوشيده نبرده بود تازه خودش هم از گرد و خاك بشدت سرفه ميكرد . اينجاست كه بايد گفت استفاده بهتر و بيشتر از عقل موهبتيه .

تا رسيدم سروشا رو لاي پتوش پيچيدم و بغلش كردم و راه افتاديم طرف ماشين .

كلا از بردنش به نمايشگاه راضيم . پارسال هم خوب بود . سال بعد مطمئنا بهتره و سروشا بيشتر لذت ميبره .

 

عزيز دلم همه چي ميگه . هر چي ميشنوه ميگه

قاب مامان شكسته بود توسط سروشا شكسته تر ! شده تا از كنارش كه گوشه پذيرايي افتاده رد ميشيم ميگه " شكست "

دخترم ميگه " ميسي " يعني مرسي

خداحافظ رو گاهي علاوه بر باباي ميگه  ميگه "خدا   س"

عاشق خسي ( خرسي ) با يه نازي هم ميگه خسي كه دلم غش ميره

خواب

بخو :  بخور

ديشب هي غر ميزد ميگفت " آبو " متوجه نميشدم چي ميگه آب ميگه چي ميگه آخه ؟

كاشف به عمل اومد خانوم آلبالو ميخواد  آلبالوي من

هوساي بچم بيشتر به باباش رفته .

بده

تازگي ميگه : خائه يعني خاله و ددا يعني ندا

برم كه كار دارم بايد جدول و نامه و .. حاضر كنم

سروشاي مامان   عاشقتيم

راستي خونه خريدن هم داره ok ميشه . قربون قدم پر بركتت بشم . مرسي كه تو تمام مراحل اين كار با ما همراه بودي و پوست مامان رو با اون مستقل راه رفتن و دويدنت تو پياده رو ... اونم بدون وقفه ، كندي . ماچ البته اين خوبي رو داشت كه بجاي چك و چونه و بحثاي مردونه فاصله داشتم ( به بابا محول شده بود) و به وظيفه مادري كردن عرق ريزان مشغول بودم .

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)