بدون عنوان
عزيز دلم يك سال و نيمه شدنت مبااارك .
يك سال و شش ماه از اومدنت به اين دنيا كه با اومدنت زيباترش كردي ميگذره و دو سال و سه ماهه كه تورو داريم و من از بودنت نه تنها از لذت مادري بهره مندم بلكه لذت داشتن فرزندي خواستني رو هم تجربه ميكنم .
دختر خوشگلم تو عزيز دل مامن و بابايي و دوست داشتني خاله و ماماني بابايي و دايي جون . شيرين زبون و نمكي براي هر كي كه ميبينت .
اينو خارج از اغراق و اشتياق مادرانه و خانواده شيفتگي و خودشيفتگي ميگم . من باور دارم كه دختر من بهترين فرزنديه كه يك خانواده ميتونه داشته باشه . سروشا دختري شاد ، خوش رو و بسيار خوش صحبت ، مهربان و باهوشه . توانمند . توانمند در برقراري ارتباط ، بيان احساسات ، پيگيري خواسته هاش . با پشتكار . كوچولوي من اهل جيغ و داد و نق و نوق نيست چون ابراز خواسته هاشو به شكل ديگه اي انجام ميده . و ...
اميد دارم و تلاش ميكنم من هم برات بهترين مامان باشم .
تازگي سروشا با خاله پچ پچ ميكنه !! . سرش رو ميبره نزديك ندا و پچ پچ كنان بيشتر با به كار بردن حرف "س" با ندا خيييلي آروم حرف ميزنه و گاهي بعدش ميزنه زير خنده . . چي ميگي عزيز دلم ؟!
ديشب خوب شام نخوردي و تا خود صبح هزار بار بيدار شدي . اگه از خستگي و كمبود خواب گريه ميكردم واقعا حق داشتم . كوچولوي من چرا خوابت سبكه . چرا شبها زياد بيدار ميشي مادر ؟
فردا پنج شنبه است و مامان صبح پيش توه و با تو از خواب بيدار ميشه . طبق معمول بيدار كه بشي با چشماي درشتت به صورتم نگاه ميكني و تا توچشمات نگاه ميكنم لبخند ميزني منم صورتت ظريفت رو نوازش ميكنم . گاهي هم تو صورتمو ناز ميكني فداي دستاي كوچولوي نرمت . بعد پامو دست ميزني كه مثلا بلندشون كني و ميگي " پاشو " وقتي بيدار شدم از تخت پايين مياي و در حاليكه ميگي " دست " ، دستمو ميگيري و از اتاق منو بيرون مياري . عشقم .
هنوز واكسن 18 ماهگيتو نزديم جون بعد از اينكه باغ رفتيم دو سه روز گه گاه يه كم تب ميكردي .