سروشاسروشا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره

براي فرزند دلبندم

هنر در هنر

1392/4/31 9:17
نویسنده : ليلا
210 بازدید
اشتراک گذاری

ديروز اولين جلسه كارگاه سروشا با عنوان هنر در هنر بود .

بابا اومد دنبالم شركت و با هم رفتيم دنبال سروشا . سروشا خانوم از صبح تا اون ساعت كه ما رسيديم خونه يعني 3 نخوابيده بود . اين شد كه تو ماشين خوابش برد5 .

وقتي رسيديم بابا تو محوطه منتظر موند و ما رفتيم داخل . از محيط موسسه خوشم اومد تميز و گرم و يه كم شلوغ و نسبتا جادار . مربياي جووني داره . سروشا اونجا از خواب بيدار شد و طبق انتظارم با محيط راحت كنار اومد . تو كلاسشون هفت تا ني ني هستن ، 4 تا دخمل سه تا پسر . همه دور يه ميز مستطيل كوتاه روي صندلياي كوچولو نشستيم .   شيطونشون آقا رايان بود و بعد با فاصله زياد سروشا . شيرين زبونشون هم كه معلومه كي بود ، سروشا .

مربي براشون سيب زميني پخته اورد تا باهاش كار كنن . سروشا بزرگترين سيب زميني رو برداشت و اولين كاري كرد يه گاز از سيب زميني كند . ماچكار اول اين بود كه بچه ها با كمك مامانا سيب زمينيارو پوست بكنن كه اين كارو راحت منو سروشا با هم انجام داديم . سروشا هم شروع به خوردن كرد . حالا خوب بود سيب زمينيش درشت بود اگرنه اونطور كه سروشا ميخورد نگران بودم چيزي براي كار هنري نمونه . تازه مامان نگران بود سروشا اونجا نياز به تعويض پوشك پيدا كنه چون ميگفت حسابي شكمش سيره ! .

بعد قرار شد با قاشق سيب زمينيا له بشن و در اخر با رنده . اين وسطا سروشا سير شده بود و حالا نياز به اب پيدا كرده بود . بطري آبش دستش بود قدم زنان همين طور كه بچه ها رو رصد ميكرد آب هم نوش جان ميكرد . چند بار آوردمش پشت ميز رو صندلي كوچولوش نشوندم قاشق دادم دستش تا له بكنه . يه كم همكاري كرد ولي دوباره راه افتاد به گردش و كنجكاوي . اين شد كه مامان ليلا بقيه سيب زميني رو له كرد بعد پوره كرد و براي خودش توپ درست ميكرد .در نهايت با توجه به اينكه گويا گرسنه بود و صد البته بد خواب شده بود همكاريش خوب بود .

در انتهاي كلاس هم چندين بار گفت دست دست كه دست منو بگيره از كلاس بريم بيرون . منم چند بار صحبت كردم باهاش ديدم بدتر ميكنه روي زمين ميشينه و .. . منم ديگه اعتنا نكردم ديدم در همون حيني كه رو شكم روي زمين دراز كشيده بود ! مشغول صحبت با يه ني ني ديگه شده . اوه

در اخر كلاس هم طبق معمول خداحافظي خوشگل از همه كرد6 و اومديم خونه . بچم خسته و خواب آلو شده بود تو ماشين ولي خونه كه رسيديم روحيه ش عالي شده بود خانوم خانوما و ايضا اشتهاشون !! 4.

راضي بودم از كارگاه . جدا از تاثيراتي كه براي سروشا داره ديروز خودم متوجه شدم بين مامانا من ديگه خيلي با خيال ( متضاد بي خيال) تشريف دارم و فقط منم كه هراز گاهي دنبال بچه راه ميفتم كه بيارمش يا مراقبت كنم . تو اين يه جلسه در مقايسه بقيه ني ني ها فكر كنم سروشا خود مختار تره ، حالا تا جلسات بعد ببينم چي ميشه گفت .

ديگه اينكه با تمام خستگيا و كارايي كه دارم باز هم ميشه كار ديگه اي رو هم به ليست فعاليتها اضافه كرد مخصوصا مخصوصا اينكه يه كار مفيييد و مهيج باشه . اونم براي گل دختري .

اين دوره يكشنبه ها بمدت يك ساعت و براي ده جلسه است . واقعا خرسندم كه به ثبت نامش رسيدم .

 

 1

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان محراب و مليكا
9 مرداد 92 12:11
خاله قربونش بشه دوست عزیز مليكا در جشنواره نی نی وبلاگ شرکت کرده خوشحال می شم به وب دخترم بیاین ( آرشيو مطالب ) و لطف و مهربونی خودتونو از ما دریغ نکنید. كد 576 رو به 20008080200 پيامك كنيد . اگه قبلا از شماره خودتون راي دادين لطف كنيد از يه شماره ديگه برا دخترم بفرستيد . امروز كه نتايج رو ديدم رتبم خيلي پايين بود حقيقتش دلم خيلي شكسته . لطف كنيد به دخترم راي بدين و اگه ميشه به دوستان و آشناهاتون هم بگين به دخترم راي بدن كد 576 . ممنون كه دلم رو نشكستين http://mehrabmanezendege.niniweblog.com/