سروشاسروشا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره

براي فرزند دلبندم

ناناز دخترم

1392/9/18 8:29
نویسنده : ليلا
328 بازدید
اشتراک گذاری

ديروز من و سروشا خونه مامان اينا تنها بوديم . سروشا ميخواست كرم برداره منم بهش كرم دست و صورت كه تقريبا خاليه رو دادم بهش . سروشا كرم رو فشار داد كرم پاشيد به صورتش و موهاش . پاك كردم . خانوم تازه خوشش اومده بود كرم رو ميگرفت طرف من و فشار ميداد با خنده هاي شيطونكي ماچ منم صورتمو ميدزديم . يه دفعه سروشا تو يه حركت غافلگير كننده دو تا دستاش رو برد بالا شالاپ كوبيد تو سرم گفت : " خجااااالت بدش" ( خجالت بكش ) . منم دهنم واااا مونده بود . تازه از كارش خوشش اومده بود . من چند دفعت تو سري خوردم بماند ! جاي سروشا هم خجاااالت دشيدم .  

قررررربونت برم . طوطي من

 

نقاشي كردنش عاااالي . با پاستل نقاشي ميكنه . به خطاش مدل ميده . كللللي هم با نقاشياش حرف ميزنه .

مثلا ميگه :

داروخونه دوست دارم

ماماني بدشم   بوس

ساندوييييچ بخورم

قرمز  خوشدل

پيشي غذا بخووره

 

خلاصه از پيشي گرفته تاااا داروخونه رو نقاشي ميكنه .

 

 

مكالمه تلفني ش كه خوردني با اينكه نسبت به گذشته خيييلي كوتاهتر شده و سريع خداحافظي ميكنه .

سلام

چوطووري ؟

خوبم

ممنون

آره

خوبي ؟

...

شدلات بخر

خداحافظ نیشخند

 

دخترم اينقدر تميزه . فدات بشم . آآآآآ راستي قضيه ي نقاشي با رنگش هم حل شد ( دوست نداشت دستش رنگي يا كثيف بشه ) . به شدت علاقمند شده . دستاشو دستاي منو بعضي عروسكاش رو با حوصل و لذت رنگ ميكنه . دست همه بابت اين موضوع درد نكنه ، بخصوص مربيش مامانم و من و سروشا جوووونم .

 

ياد يه چيزي افتادم . دقيق يادم نيست . سر يه موضوعي با سروشا جدي برخورد كردم . ( سروشا اين جور مواقع يا سكوت ميكنه بخصوص با من يا عكس العمل نشون ميده مثلا ميگه " دعبا ندن " ، " نه " يا صداش رو بالا ميبره يا لبخند ميزنه يا ...) سروشا سكوت كرد بعدش رفتم دستشويي غ يه خورده گذشت ديدم اومد در زد گفت " چرا اينجوري ميدني ؟ "  . كييييييف كردم . دخترم ارتباط برقرار كردنش عاااليه چه تو ابراز احسااست يا پياده كردن هدفش يا ... . قربوووون هوش هيجانيت برم كه اينقدر بالاست مامان بايد خيلي ازت ياد بگيره دخترم .

 

سروشا و باباش عاااالمي دارن با بازياشون . اسب سواري لبخند ، كشتي ، هوا هوا ( اميم ميخوابه پاهاش رو بالا مياره سروشا با شكم ميره رو كف پاي باباش و مييييره هوا ) . خلاصه بازياي هيجااني كه سروشا حالشو ميبره . تازه كاراي ژيمناستيك هم گاهي انجام ميدن نگران

 

وااااااي دخترم يه قربون صدقه اي ميره بيا و ببين . مثلا از اشپزخونه سروشا و اميم منو براي شام صدا ميزنن . سروشا ميگه :   گربونت برم    دلبرم    عزيز دلم  خوشدلم   ناز من    .....

دلم آآآآب ميشه .

 

از پريشب دارم سروشا رو از شير شب ميگيرم . بچم تكليفش معلوم نبود روز از مي مي خبري نبود ولي شب ميخورد ديدم گيج ميكنش . تصميم گرفتم قبل تولدش از شير كلا گرفته بشه . سروشاي من به ميمي خيلي وابسته است . ياد نوزاديش كه ميفتم با اون طوووولاني مدت مي مي خوردنش بغل. وووي  روز اولي كه بهش شير دادم دست كوچولوي صورتيش رو گذاشته بود رو سينم ، چه حس خوبي بود .

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)