سروشاسروشا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره

براي فرزند دلبندم

دمدماي شب چله

1392/9/30 9:32
نویسنده : ليلا
237 بازدید
اشتراک گذاری

     قربون دختر خوشگل خوش زبونم بشم .

قربون اون "خوايش ميكنم " گفتنت بشم . گرچه سر موقع و بننندرت استفاده ميكني .

دو هفته اي هست كه A B C D  رو كامل و آهنگين ميخونه .

وان تو تري ... رو نصفه نيمه داره ياد ميگيره

 اين 2 تا ماجرا كه تعريف ميكنم مربوط به چند وقت پيشه :

* دختركم يه روز حالت سرماخوردگي داشت كه خدا رو شكر بدنش مقاومت كرد و همون يه روز خوب شد . همون يه روز بچم بي حال بود . ندا تعريف ميكرد ميگفت من نشسته بودم سروشا هم رو زمين خوابيده بود و بيحال بود ، يه دفعه سروشا بلند شد رفت رو پاي ندا صورتشو چسبوند به صورت ندا گفت : "بغل كنيم خوشحال بشيم " . عززززيزم     قربونت برم كه به حال خود اهميت ميدي . قربون مهر و محبتت .

* يه شب شديد رعدو برق ميزد زمان خواب سروشا هم بود . عزيزكم اينقدر ترسيده بود از بغلم يه ذره جدا نميشد محكم خودشو چسبونده بود به من و با دستاي كوچولوش با هر رعدو برق به بازوهاي من چنگ ميزد . به قول خودش" بق و بق "

 

سلايق و عكس العملاي كوچولوها تو هر برهه ممكنه فرق بكنه :

مثلا پارسال سروشا لب به مركبات نميزد الان نتنها ميخوره بلكه عاااشق ليموشيرينه . "قنار" (انار) هم پايه است شديد.

دخترم قبلا ميونه ي خوبي ( از نزديك و فاصله يكم) با حيوونا داشت ولي الان ميترسه .

 

*** ديشب خونه مامان اينا بوديم . سوده از مالزي اومده بود دور هم جمع شديم . سروشا چقدر زبون ريخت و حتي منو به دنبال بازي اون وسط كشوند بماند . دختركم از همسر سوده خوشش اومده بود يه بار به عمو مهدي سلام كرده بود ول نميكرد چند بار دست منو گرفت كه به قول خودش به مهدي سلام كنه . ( احساس صميميت ميكرد ،ما ميگفتيم عمو مهدي ايشون مصرانه ميگفت مهدي)  . وقتي هم عمو مهديش نبود بچم پيگير ميشد كجاست خنده

الهي بميرم ديشب دست بچم بريد . من بميرم درد تورو نبينم مادر . صبحش هم يه چيز تيز تو پاي بچم رفت كه خون اومد و چسب زخم هم كف پا بند نمياد . منم بناچار دور تا دور پاشو با نوار چسب زدم . قربون پات بشم . سروشا هم تا مدتها رو پاشنه راه ميرفت . ناااز كردنت رو بخورم من .

بنده هم پنج شنبه تو يه اتفاق بد سرم يعني دقيقا پشت ابروم 6 تا بخيه خورد .

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)