سروشاسروشا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره

براي فرزند دلبندم

بدون عنوان

1393/11/11 9:33
نویسنده : ليلا
87 بازدید
اشتراک گذاری

مامانم تلفني با سروشا داره صحبت ميكنه . به سروشا ميگه بزرگ شدي .

سروشا هم جواب ميده : نه من كوچيكم .

 

داريم با دخترم دو تايي بازي ميكنيم . ميگه با خواخر تو بازي كن ( با خواهرت بازي كن) .  خواخرت دم دره .

 

مينشونمش رو پام  تا باهاش جدي و برگونه صحبت كنم . ميگم دوست داري تو خونمون ني ني داشته باشيم ؟ ميگه آره  . ميگم دختر دوست داري يا پسر ميگه پسر . اجازه ميدي اسباب بازياتو برداره ؟ - نه . مطمئن شدم همينجوري جواب نميده . همين جوري ادامه ميدم . بعد حرفام كه تموم ميشه . ميگه : مامان صحبت كن .

 

ديشب داشت فيلماش رو ميديد هوس پلو و ماست كرد براش گرم كردم  گذاشتم بخوره يه كم كه خورد ديگه ادامه نداد منم يه قاشق از ظرفش با ولع خوردم . منو نگاه كرد  بعد كمي مكث دستشو اورد جلو گفت : تف كن تو دستم . مال منه .

 

آخر شب هم پشت كامپيوتر كارتون frozen نگاه ميكرد نه  نگاه ميكرديم  مامانش هم بيشتر مشتاق بود . اصلا بذار بشتر تشريح كنم . بابا اميم پشت كامپيوتر كار ميكرد كه  سروشا فروزن خواست . با با هم نصف صفحه مونيتور كار خودش رو ادامه داد و من و سروشا هم نصف صفحه كارتون نگاه ميكرديم .

دخملي گفت كمرم درد گرفته .  بعد  وقتي داشت به صندلي تكيه ميداد گفت : تتيه (تكيه) بدم كمرم خوب شه .

93/03/13

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)