بدون عنوان
من و سروشا يكشنبه طي يك عمليات يك ساعته براي بابا اميم جشن تولد گرفتيم .
شام داشتيم گفتم شام خاص كه درست نكردم پس كيك درست كنم و تو اون 45 دقيقه كه كيك تو فر بود سروشا رو به كمك گرفتم . خونه كه مرتب بود مرتب ترش كرديم . يه سري ازتزئينات تولد سروشا رو اورديم . دو تا بادكنكاش رو كه جايزه جيش تو لگن بود ! ( همون شكست كذايي تو از پوشك گرفتن ) رو به لوستر بالاسر ميز آويزون كرديم . ريسه ها رو هم رو ميز و تو ميز و پشت مبل گذاشتيم . كادوي اميم هم اماده كردم . از طرف خودم سكه و از طرف سروشا يه كارت تبريك فوق العاده خوشگل . بعد پيراهن صورتي سروشا رو تنش كردم با تاج صورتيش . من هم داشتم آماده ميشدم كه اميم از فيزيوتراپي برگشت . تا وضعيت رو ديد بعد غافلگير شدنش رفت بيرون بستني بخره . سروشا كه تحت هيچ شرايطي لباس عروسش ! رو درنمياورد براي اينكه با اميم بره بيرون سريع دستاشو برد بالا تا لباسشو عوض كنم .
تا برگردن منم كيك رو بريدم و تزئين اورژانسي كردم . در نهايت جشن تولد خوبي بود و خوش گذشت بخصوص به كوچولوي خونه شايد باباي خونه .
سروشا عاشق لباس پرنسسي شده .
و عاشق نمايش پرنسس . نقش سفيد برفي و يا سوفيا رو بازي ميكنه بنده هم يا جالي ! ميشم يا آمبر ولي خوش ميگذره . سختيش اونجاست كه ايشون وقتي ديالوگاي سي دياشو عينا ميگه من ميمونم بداهه بگم يا ديالوگاي حفظ نشده رو !
قربون اون فيگور گرفتن و حس پرنسسيت برم .
پرنسس سروشاي من
21/03/93