بدون عنوان
تعطيلات عيد فطر رفتيم گرگان و چقدر خوب بود بخصوص كه به سروشا خيلي خوش گذشت . دو شنبه عصر راه افتاديم و 3.5 صبح رسيديم . فرداش عيد بود منو سروشا صبح زود بيدار كرد . عيد ديدني بود و بعضي از فاميلها رو ديديم . اميم تا ظهر استراحت كرد . عصر رفتيم پارك شهر و سروشا يه گشتي زد .
چهارشنبه رفتيم بندر تركمن . سروشا اب بازي كرد و از بازارش هم خريد كرديم . ناهار توي شهر ديزي خورديم يه جايي كه شبيه پاتوق پيرمردا بود . سروشا هم اونجا با يه اقايي جور شد و حسابي مشق ! نوشت ( نقاشي شبيه نوشته) . عصر حسابي خوابيديم و سروشا با عموهاش مشغول بازي بود .
شب ماني اينا و خاله مينا اومدن ديديمشون و همون شب قرار جنگل فرداشب رو گذاشتيم .سروشا اين بار با ماني تونست يه كم بازي كنه . سروشا از اينكه ماني براش توپ خريده بود خوشحال شد و ميونش كمي جورتر شد .
پنج شنبه نزديك ظهر رفتيم جنگل ( سه نفره) اونم با موتور . خودم پيشنهاد دادم ميدونستم سروشا خوشش مياد كه خيلي زياد هم خوشش اومد . غروب خاله ربابه بهمراه خانواده اومدن . حدود 8 با وسايل راه افتاديم جنگل بهمراه هادي اينا و خاله مينا ، بعدش هم خاله ربابه اينا بهمون ملحق شدن . خوش گذشت . دور هم نشيني . موسيقي گذاشتن و رقصيدن سروشا . بازي بدمينتون و گرگم به هوا و پاس كاري . بعد هم شام و خوندن و بازي اسم و ...
قرار بود جمعه برگرديم ولي بخاطر شلوغي راهها از خدا خواسته مونديم .
جمعه صبح رفتيم روستاي زيارت بازم با موتور ايندفعه سروشا خودشو كشت كه با موتور بريم ماهم به دلش راه اومديم . مسير ناجور بود ولي وقتي رسيديم ارزششو داشت . سروشا كلي اب بازي كرد يخ ميزد ميومد لاي حوله ميپيچيدمش سردش هم ميشد ولي دوباره ميرفت . خلاص همونجور حوله پيچ تو بغلم خوابش برد كه تونستيم برگرديم . تا رسيديم يه دوش گرفتيم و بعدش با محمد رفتيم آبگير توشن . بازم اونجا سروشا زد به اب و كلي اردك ديد . با خانواده هاي ديگه ارتباط گرفت و غروب كه شد برگشتيم . شب نوشين و عمهشون اومدن و ديدمشون . عيادت ارمين كه پاش شكست هم رفتيم .
تو اين سفر اولين بار بود خونه ي كسي نرفتيم البته بجز ارمين و همين باعث شد كلي وقت تفريح و گشتن داشته باشيم .
فرداش كه شنبه باشه از راه شاهرود برگشتيم خونه . سروشا با گريه اومد و توراه هي ميگفت بريم شمال .
سروشا خانوم هم تو مسير رفت و بخصوص برگشت حسابي خانوم بود . تو مسير رفت به پيشنهاد اميم يه كله پاچه خورديم محشر . زياد خوردن سروشا هم باعث شد بيشتر بهمون بچسبه .
تو جنگل سروشا با عشق ميدويد و گاهي خيلي دور ميشد بقيه تعجب ميكردن كه نميترسه ؟!! تازه ماني هم كه به گفته مامانش هيچ وقت دور نميره تو همراهي سروشا يه كم دور ميشد . دخترم كلي رقصيد چقدر هم براش دست زديم . خانوم از اهنگ "گل پري " بيشتر خوشش اومده بود .
تو اين سفر در مورد از پوشك گرفتن سروشا خيلي حس نااميدي پيدا كردم . اصلا به روي خودش نمياره . سروووشا مامان همكاري كن تروخدا .
فرض كن يه دختر با موي پرنسسي و عينك آفتابي صورتي پشت موتور نشسته و از باد خوردن كيف ميكنه .
پدر آب بازي رو سروشا تو اين سفر دراورد .
Oooooo .خبر . اميم چند شب پيش قبل سفر سروشا رو برد استخر و واقعا چه اتفاق خوبي بود . چون دخملي نه تنها نترسيد يا به باباش نچسبيد بلكه به اميم ميگفت منو ول كن . با بازو بند به گفته ي اميم 4 -5 دفعه عرض استخر رو پا زده و رفته . از اون شب عشق استخر شده . هي ميگه بريم استخر . خلاصه تو اين هفته اخير سروشا استخر ، دريا ، آبگير و رودخونه رفته . ( تو مسير برگشت از توسكستان اميم كنار رودخونه نگه داشت تا سروشا با انواع و اقسام آبها آشنا بشه ) . هر بار هم با يه ترفندي از آب جداش كرديم .
دخترم كلي خونه بابا احمدش خاله بازي كرد و از مهمونا با اسباب بازياي خودش پذيرايي كرد .
با عموهاش هم كلي جور شد بخصوص عمو محمد .
روز شنبه كه وسيله جمع ميكرديم سروشا فهميد ميخوايم بريم با نگراني مي پرسيد "كجا ميريم ؟ . همين جا بمونيم "
سروشا به نوشين كه پسر كوچولو داره گفت : ني ني تو شكم اومده ؟ ( از شكم درومده ؟!!)
همچنان كسي اجازه نداره به وسايلش دست بزنه .
دختري عاشق شلوغي ، مهموني ، تفريح و هيجانه .
اينم از سفر نامه ي ما – سفر 4-5 روزه ي ما
93/05/12 شنبه