سروشاسروشا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره

براي فرزند دلبندم

بدون عنوان

1393/11/11 9:38
نویسنده : ليلا
96 بازدید
اشتراک گذاری

تعطيلات عيد فطر رفتيم گرگان و چقدر خوب بود بخصوص كه به سروشا خيلي خوش گذشت . دو شنبه عصر راه افتاديم و 3.5 صبح رسيديم . فرداش عيد بود منو سروشا صبح زود بيدار كرد . عيد ديدني بود و بعضي از فاميلها رو ديديم . اميم تا ظهر استراحت كرد . عصر رفتيم پارك شهر و سروشا يه گشتي زد .

چهارشنبه رفتيم  بندر تركمن . سروشا اب بازي كرد و از بازارش هم خريد كرديم . ناهار توي شهر ديزي خورديم  يه جايي كه شبيه پاتوق پيرمردا بود . سروشا هم اونجا با يه اقايي جور شد و حسابي مشق ! نوشت ( نقاشي شبيه نوشته) . عصر حسابي خوابيديم و سروشا با عموهاش مشغول بازي بود .

شب ماني اينا و خاله مينا  اومدن ديديمشون و همون شب قرار جنگل فرداشب رو گذاشتيم .سروشا اين بار با ماني تونست يه كم بازي كنه . سروشا از اينكه ماني براش توپ خريده بود خوشحال شد و ميونش كمي جورتر شد .

پنج شنبه نزديك ظهر رفتيم جنگل ( سه نفره) اونم با موتور . خودم پيشنهاد دادم ميدونستم سروشا خوشش مياد كه خيلي زياد هم خوشش اومد .   غروب خاله ربابه بهمراه خانواده اومدن . حدود 8 با وسايل  راه افتاديم جنگل بهمراه هادي اينا و خاله مينا ، بعدش هم خاله ربابه اينا بهمون ملحق شدن . خوش گذشت . دور هم نشيني . موسيقي گذاشتن و رقصيدن سروشا . بازي بدمينتون و گرگم به هوا و پاس كاري . بعد هم شام و خوندن و بازي اسم و ...

قرار بود جمعه برگرديم ولي بخاطر شلوغي راهها از خدا خواسته مونديم .

جمعه صبح رفتيم روستاي زيارت بازم با موتور ايندفعه سروشا خودشو كشت كه با موتور بريم ماهم به دلش راه اومديم . مسير ناجور بود ولي وقتي رسيديم ارزششو داشت . سروشا كلي اب بازي كرد يخ ميزد ميومد لاي حوله ميپيچيدمش سردش هم ميشد ولي دوباره ميرفت . خلاص همونجور حوله پيچ تو بغلم خوابش برد كه تونستيم برگرديم . تا رسيديم يه دوش گرفتيم و بعدش با محمد رفتيم آبگير توشن . بازم اونجا سروشا زد به اب و كلي اردك ديد . با خانواده هاي ديگه ارتباط گرفت و غروب كه شد برگشتيم . شب نوشين و عمهشون اومدن و ديدمشون . عيادت ارمين كه پاش شكست هم رفتيم .

تو اين سفر اولين بار بود خونه ي كسي نرفتيم البته بجز ارمين و همين باعث شد كلي وقت تفريح و گشتن داشته باشيم .

فرداش كه شنبه باشه از راه شاهرود برگشتيم خونه . سروشا  با گريه اومد و توراه هي ميگفت بريم شمال .

 

سروشا خانوم هم تو مسير رفت و بخصوص برگشت حسابي خانوم بود . تو مسير رفت به پيشنهاد اميم يه كله پاچه خورديم محشر . زياد خوردن سروشا هم باعث شد بيشتر بهمون بچسبه .

تو جنگل سروشا با عشق ميدويد و گاهي خيلي دور ميشد بقيه تعجب ميكردن كه نميترسه ؟!! تازه ماني هم كه به گفته مامانش هيچ وقت دور نميره  تو همراهي سروشا يه كم دور ميشد .  دخترم كلي رقصيد چقدر هم براش دست زديم . خانوم از اهنگ "گل پري " بيشتر خوشش اومده بود .

تو اين سفر در مورد از پوشك گرفتن سروشا خيلي حس نااميدي پيدا كردم . اصلا به روي خودش نمياره  . سروووشا  مامان همكاري كن تروخدا .

فرض كن يه دختر با موي پرنسسي و عينك آفتابي صورتي پشت موتور نشسته و از باد خوردن كيف ميكنه .

پدر آب بازي رو سروشا تو اين سفر دراورد .

Oooooo  .خبر . اميم چند شب پيش قبل سفر سروشا رو برد استخر و واقعا چه اتفاق خوبي بود . چون دخملي نه تنها نترسيد يا به باباش نچسبيد بلكه به اميم ميگفت منو ول كن . با بازو بند به گفته ي اميم 4 -5 دفعه عرض استخر رو پا زده و رفته . از اون شب عشق استخر شده . هي ميگه بريم استخر . خلاصه تو اين هفته اخير سروشا استخر ، دريا ، آبگير و رودخونه  رفته . ( تو مسير برگشت از توسكستان اميم كنار رودخونه نگه داشت تا سروشا با انواع و اقسام آبها آشنا بشه ) . هر بار هم با يه ترفندي از آب جداش كرديم .

دخترم كلي خونه بابا احمدش خاله بازي كرد و از مهمونا با اسباب بازياي خودش پذيرايي كرد .

با عموهاش هم كلي جور شد بخصوص عمو محمد .

روز شنبه كه وسيله جمع ميكرديم سروشا فهميد ميخوايم بريم با نگراني مي پرسيد "كجا ميريم ؟ . همين جا بمونيم "

سروشا به نوشين كه پسر كوچولو داره گفت : ني ني تو شكم اومده ؟ ( از شكم درومده ؟!!)

همچنان كسي اجازه نداره به وسايلش دست بزنه .

دختري عاشق شلوغي ، مهموني ، تفريح و هيجانه .

اينم از سفر نامه ي ما – سفر 4-5 روزه ي ما

93/05/12 شنبه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)