بدون عنوان
سروشا عادت خوابش تغيير نكرده فقط جاش عوض شد بعضي شبا فقط يه بار بيدار ميشه و بعضي شبا مثل ديشب چندين بار. بهمين خاطر ديشب تا صبح زير تختش خواب خوابيدم .
مي خواد پماد بماله به تنش بهش ميگم به تنت بمال ولي مواظب باش به فرش يا اسباب بازيات نمالي . كلي رو شكمش نقاشي ميكنه . نوبت به پاش كه ميرسه اجازه نميدم ميگه برو تو اتاق استراحت كن !
بعد برگشتمون از شمال تا چند شب ، شب هم سي دي نگاه ميكرد كه دوباره با محكم ديدن ما خوشبختانه ديگه شبا توت فرنگي و ... نگاه نميكنيم .
مدتيه كه عصرها نميخواد از خونهي ماماني بياد خونمون و گريه ميكنه كه اينجا بمونيم . تا سوار ماشين ميشيم انگار نه انگار .
به بازياش شنا تو استخر ( قاليچه) هم اضافه شده بعدش ميگه لباسام خيس شد .
تو لباسا پيراهن كه ميپوشه حس و حال خيلي خوبي پيدا ميكنه .
خاله بازياش بيشتر شده .
يه شب محمد خونمون موند . اخر شب كه سروشا خسته و خوابالو بود روي پام خوابوندمش و تكونش ميدادم كه گفت " با دايي خداحافظي كن " منظورش اين بود كه دايي بره . من و محمد بهم نگاه كرديم و خنديديم ولي به روي خودمون نياورديم . دوباره تكرار كرد " مامان با دايي خداحافظي كن " . گفتم گ مامان شب شده دايي نميتونه بره بيرون هاپو ميخورش " . اين گذشت و صبح شد از خواب بيدار شدم سروشا زودتر از من بيدار شده بود اومد تو اتاق گفت " ببين هوا روشن شده ديگه هاپو نيست " " هاپو دايي رو نميخوره "!!!!!! اينطور برداشت كردم كه منظورش اينه كه دايي بره ولي بعد كه موقع رفتن دايي ناراحتي كرد فهميدم نگران داييش بوده .
خدايا كمكم كن مادر بهتر و بهتري براش باشم . خدايا روزي دخترم و زياد كن . ممنون
خدا خواهش خواهش اگه به صلاحه بچه ي دوم عزيز دل ديگه اي هم پا به زندگيمون بزاره . اگه به نفع خانوادمون و اون بچه نيست نشه . خواهش .
22/05/93