سروشاسروشا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 12 روز سن داره

براي فرزند دلبندم

بدون عنوان

1393/11/11 9:39
نویسنده : ليلا
125 بازدید
اشتراک گذاری

سروشا عادت خوابش تغيير نكرده فقط جاش عوض شد بعضي شبا فقط يه بار بيدار ميشه و بعضي شبا مثل ديشب چندين بار. بهمين خاطر ديشب تا  صبح زير تختش خواب خوابيدم .

مي خواد پماد بماله به تنش بهش ميگم به تنت بمال ولي مواظب باش به فرش يا اسباب بازيات نمالي . كلي رو شكمش نقاشي ميكنه . نوبت به پاش كه ميرسه اجازه نميدم ميگه برو تو اتاق استراحت كن !

بعد برگشتمون از شمال تا چند شب  ، شب هم سي دي نگاه ميكرد  كه دوباره با محكم ديدن ما خوشبختانه ديگه شبا توت فرنگي و ... نگاه نميكنيم .

مدتيه كه عصرها نميخواد از خونهي ماماني بياد خونمون  و گريه ميكنه كه اينجا بمونيم . تا  سوار ماشين ميشيم انگار نه انگار .

به بازياش شنا تو استخر ( قاليچه) هم اضافه شده بعدش ميگه لباسام خيس شد .

تو لباسا پيراهن كه ميپوشه  حس و حال خيلي خوبي پيدا ميكنه .

 

خاله بازياش بيشتر شده .

يه شب محمد خونمون موند . اخر شب  كه سروشا خسته و خوابالو بود روي پام خوابوندمش و تكونش ميدادم كه گفت " با دايي خداحافظي كن " منظورش اين بود كه دايي بره . من و محمد بهم نگاه كرديم و خنديديم ولي به روي خودمون نياورديم . دوباره تكرار كرد " مامان با دايي خداحافظي كن " .  گفتم گ مامان شب شده دايي نميتونه بره بيرون هاپو ميخورش " . اين گذشت و صبح شد از خواب  بيدار شدم سروشا زودتر از من بيدار شده بود اومد تو اتاق گفت " ببين هوا روشن شده ديگه هاپو نيست " " هاپو دايي رو نميخوره "!!!!!! اينطور برداشت كردم كه منظورش اينه كه دايي بره ولي بعد كه موقع رفتن دايي ناراحتي كرد فهميدم نگران داييش بوده .

خدايا كمكم كن مادر بهتر و بهتري براش باشم .  خدايا روزي دخترم و زياد كن . ممنون

خدا خواهش خواهش  اگه به صلاحه بچه ي دوم عزيز دل  ديگه اي هم پا به زندگيمون بزاره . اگه به نفع خانوادمون و اون بچه نيست نشه . خواهش .

22/05/93

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)