سروشاسروشا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره

براي فرزند دلبندم

سروشاي من

1391/5/23 9:57
نویسنده : ليلا
244 بازدید
اشتراک گذاری

 

عزيز دلم

دختر ناز من رو خدا بهم هديه داد  . اينو درست زماني با تمام وجودم حس كردم كه سروشا به دنيا اومد و دكتر گذاشتش روي سينم . آه ه ه ... . زيباترين لحظه زندگيم . مثل يه معجزه مثل اينكه در بهشت به روت باز بشه . از همسر تشكر كردم بخاطر سروشا و از دخترم تشكر ميكنم بخاطر حس مادري .

 

چه روزا و شبايي رو كه با هم تا اينجا نگذرونديم ماماني . چه شبايي كه تو بغل هم نبوديم تو و من ، وقتي همه شهر تو خواب بود . وقتي تو خواب ، شير ميخوردي و دستت گرمت رو رو بدن مامان حركت ميدي و ناز ميكني . وقتي كف دستت به صورت مامان ميرسه بوسيدن كف دست كوچولوت منو به عرش ميرسونه .

يادمه ماههاي اول قبل اتمام مرخصيم وقتي تو اغوشم موقع شير خوردن خوابت ميبرد اصصصصلا دلم نميخواست از خودم دورت كنم ساعتها تو بغلم نگهت ميداشتم اگه سر كوچولوت بدن نازت تو دستاي من كمي اذيت شد ببخش منو عزيزم .

ميخوام يه كم از الانت بنويسم شيطونك من . مثل قبل براي خوابيدن مقاومت ميكني . شب حدود ساعت 10 ميبرمت تو اتاق مامان بابا تا بخوابونمت . يه كم شير ميخوري بعد غلت ميزني ، رو شكم ميخوابي نيمه تنت رو بالا نگه ميداري و دور وبر رو نگاه ميكني ( تو نور چراغ خواب ) و شروع ميكني سخنراني . بعد يه غلت ديگه ميزني و خودت رو ميرسوني بالاي تخت و سرت رو آروم و گاهي با چشم بسته ميزني به چوب بالاي تخت و اين كارو چند بار تكرار ميكني گاهي هم سرت رو ميمالي به چوب ( با خودم ميگم نكنه سرت كثيف باشه ولي ميبينم نه ) . خلاصه بعد يه مدت شيطوني كردن مياي شير ميخوري و ميخوابي . چقدر اين شير خوردنت كه گاهي با تقلا كردن همراهه و اون ناز كردنت كه جديدا شده چنگ زدن ( وااااي چه دردي داره . درد شيرين ) ميچسبه . اين موقع دلم ميخواد يه دست اضافي هم داشت تا با تعداد دست بيشتري نوازشت كنم .

5 تا ليوان خوشرنگ داري كه با اينا خيلي بيشتر سرگرم ميشي تا اسباب بازيات . گرچه كتاب حمامت همچنان در صدر قرار داره . هنوز هم علاقمندي وسايل رو به دهنت ببري .

قربون اون تلويزيون نگاه كردنت بشم . رو زمين نشستي سرت رو بالا ميگيري تلويزيون نگاه كني اونوخت در حاليكه زيادي سرت رو بالا گرفتي با چشمات از پايين چشمت نگاه ميكني در واقع انگار داري از بالا به پايين نگاه ميكني و اصلا هم تكون نميخوري . ميخوام اين جور مواقع بخورمت بخصوص اون چونه خوشگلت رو .

وقتي تو بغلمي و تلويزيون اگهي نشون ميده ميخكوب ميشي نگاه كني بعد وقتي بخوام بوست كنم نميزاري يه كم خودت رو عقب ميكشي بدون اينكه كار ديگه اي كني و چشم از تلويزيون برداري چشات داد ميزنه كه " مزاحم نشويد " اينقدر هوس ميكنم اينجور مواقه سر بسرت بزارم هي ماچت كنم .

فداي ددر رفتنت تو خونه بشم . ديگه فقط هال گردي نميكني خودت تنهايي ميري تو راهرو و تو اتاقت ( جالبه اتاق ما نميري ) و با كنجكاوي دور و برت رو نگاه ميكني و ميري سراغ اسباب بازيا .

الهي بميرم گاهي هم كه تو آشپزخونه هستم و با وسايل ( اسباب بازيات - سي دي ها - پارچه هاي عسليا - قوطي لوسيونت اگه دم دست باشه - گلدون كه برش داشتم تا خاكش تموم نشده - ) سرگرم نيستي مياي تا دم آشپزخونه و پشت پله گير ميكني .

براي چند ثانيه رو حالت چهار دست وپا خودت رو نگه ميداري . و اون عادت ديرينه ت رو هنوزم داري كه به پهلو خوابيدي و رو ارنج دستت خودت رو نگه ميداري . ( حركتي )

شنبه تو هفت ماه و نيمگيت ظهر توسط باباجون و عصر توسط خودم رويت شد كه شما از حالت خوابيده به پهلو با كمك دست و آرنجت نشستي تشویق . ( حركتي )

قرار بود دوست جديدت باران با مامانش بياد خونمون كه هنوز نيومدن .

همچنان منتظر و مشتاقم تا بگي مامان تا بگي بابا .

عاشق ذوق كردن و خنديدنت موقعي كه بغلمي و ميرقصم هستم . هيجان تو منو به هيجان مياره تا بيشتر بالا و پايين تكونت بدم و بيشتر با هم بخنديم .موزيك هم باشه كه بيشتر خوش ميگذرونيم .

اشتهات به غذا همچنان خوبه شكر خدا . فداي دتميز غذا خوردنت بشم كه حتي اگه سير هم بشه غذا رو از دهنت بيرون نميريزي . همينطور تو دهنت نگهش ميداري . بووووسسس

 

مدتيه ( طولاني ) كه ميگي اصلا از من دور نشو . براي من كه ميخوام خونه مرتب باشه و امور آشپزخونه نمونه سخته گرچه هميشه شما تو الويتي . گاهي دستشويي رفتن هم سخت ميشه نیشخند.

عاشق اين خوش مشرب بودنتم . وقتي كسيو ميبيني با ذوق دست تكون ميدي . ديروز از تو ماشين يه آقايي رو ديدي دست تكون دادي . بابا رو كه ببيني كه ديگه هيچي انتظار هم داري اول از همه بياد سراغت و بغلت بگيره . وقتي بغلشي و راهت ميبره و زير گوشت قربون صدقت ميره منو با خوشحالي نگاه ميكني تا منم تو شاديت شريك باشم .

عزييييييزم . نفففسم . عششششقم . جووووونم

من زياداينطوري نيستم كه " قربون دست و پاي بلوري بچم و ...." اكثرا تيپ شخصيتيم جوريه كه يه نگاه از دور هم به جاي گيري و مدل زندگي و افراد زندگيم دارم . با توجه به اين و جداي از بچه دوست بودنم و حس مادريم به سروشا ، بايد بگم سروشاي من در مقايشه با ساير بچه ها عاااليه . اهل گريه زاري و جيغ و ... نيست در حاليكه ديگران رو حتما به شكلي متوجه خواستش ميكنه ، بخصوص با نگاه كردنش يا با نق زدن يا با حركاتش . صبوره بچم ( ماماني زياد صبور نباشيا اينو با توجه به فرهنگ ايرانيا ميگم! ).

خوششش اخلاقه به شدت و خنده رو .

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)