سروشاسروشا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره

براي فرزند دلبندم

بدون عنوان

1391/10/24 10:11
نویسنده : ليلا
155 بازدید
اشتراک گذاری

 هر چي بيشتر ميگذره تو دل برو تر ميشه

پنج شنبه كه بابا عكساي اتليه و شاسي هارو اورده بود خييلي ذوق كرد هي را ه ميرفت مي گفت ني ني

نميدونم مي فهمه خودشه يا نه ولي اونروز خيلي خوشحال بود . فرداش كه بردمش خونه مامان اينا خاله گفت ني ني رو بوس كن عكسش رو نزديك لبش اورد و بوسش كرد .

اين چند روز تعطيلي وقتايي كه خيلي شارژ بودم و با نهايت عشق و انرژي نگاش ميكرد سريع ميومد منو ميبوسيد و ميچلوند . فدات بشم

در راستاي تلاش بي امان سروشا براي لباس پوشيدن مدتيه يك پاچه ! شلوارش رو ميتونه پاش كنه كه سريع هم درش مياره .

اين دختركم چنان تند راه ميره قربونش برم ميدوه و مياد سمتم و دستاشو باز ميكنه . ميخوام براش بميرم اين موقع . قربون خنده هاي خوشگلت بشم

ديروز كلي با بابا حركات اكروباتيك زدي . تا بابا ازت غافل ميشد ميرفتي كنارش سر و كمرت رو به عقب خم ميكردي . كمرت درد نگيره مامان .

حرف زدنت : دد - مامان  ( چه مامان رسايي هم ميگي هیپنوتیزم) - ني ني- نه ( محكم و قاطع ) - د ( دست ) - بابا ( خيلي كم ميگي ) -

در خصوص مامان گفتن سروشا : بچم هر كسي رو ميخواد صدا كنه بلند ميگه مامان . مثلا ميره پشت در اتاق محمد ميگه مامان، مامان .

سوار چرخش ميشه و عقب عقب ميره . جالبه كه وقتي هلش ميدم و با چرخش راهش ميبرم وقتي هيجاني ميشه يه صدايي از خودش در مياره حالا اين صداي قان قان ماشينه يا چيز ديگه نميدونم .

بچم يك نون بربري ميخوره بيااااا و ببين . ديشب ديدم اينقدر مشتاقه براش ساندويچ ! املت با نون بربري درست كردم . ( كناره ي نون بربري رو كندم و باز كردم لاش املت گذاشتم )

واااي ميز توالت من از دست سروشا روزگار نداره . مثل زلزله زده ها ميشه بدبخت .

سروشا خانوم هر وقت ميره تو راهرو در توالت رو چك ميكنه تا ببينه يه وقت باز هست يا نه ؟ . اگه باز باشه پشت سرش رو نگاه ميكنه و چنان خنده شيطونكي ميكنه كه نگو تا مياد سرعت بگيره و بره تو طفلكي رو ميقاپيم .

بسيار علاقه منده بدوه ! و ما دنبالش كنيم . منم با دل هراسون كه نكنه بخوره زمين يه ذره دنبالش ميكنم .

اون صداي خنده هات و جيغ هات روحم رو به پرواز درمياره . زندگي زندگي ميشه .


 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)