سروشاسروشا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 10 روز سن داره

براي فرزند دلبندم

مهد

سروشا هر روز ميره مهد غير از ديروز كه مشكوك به سرماخوردگي بود . فقط روز اول من بردمش و موندم . روزهاي بعد ماماني و بابا سهراب زحمتش رو كشيدن و مي كشن . بابت مهد رفتن سروشا ممنون دار دختر گلم سروشا هستم كه شخصيت مستقل و اجتماعي و همين طور منعطفي كه داره هستم و مديون مامان و باباي گلم كه محبت و لطفشون به مامان بي اندازه ست .  
4 مرداد 1394

سفرنامه و روز اول مهد

سلام سروشا جوني . بعد چند روز تعطيلي اومدم شركت . ساعت 9 و من دلم برات تنگ شده . تعطيلات عيد فط رفتيم همدان خيلي خوب بود . از غار عليصدر كه خيلي خوشت اومد با اينكه سردت شده بود . اصلا فكر اينجاشو نكرده بودم فقط خداروشكر شلوار برمودا همرام بود كه تنت كردم . شالم رو هم دراوردم پيچيديم دورت و من مانتومو كشيدم رو سرم (مانتو عبايي) و تمام مسير بغل بابا اميم بودي تا سردت نشه . كوچولوي ناز من . روز اول يه كم بد خلقي داشتي كهبخاطر خواب كم ديشبت بود . تو مسير رفتمون رفتيم مسلم آباد خونه عمه جون و مزاحم ايشون و بچه هاشون شديم . شب خيلي خوبي شدبخصوص كه دو تا دختر كوچولو هم بودن يكي شش ساله يكي سه ساله و با سروشا كلي جور شدن . آخر شب ما خوابيده بود...
30 تير 1394

بدون عنوان

آخر هفته ي گذشته رفتيم تاتر . فكر ميكردم دوساعت و نيم براي سروشا كسل كننده باشه بهمين خاطر براش كتاب و عروسك برداشتم ولي اونجا كلي كيف كرد دست زد و از اون جيغ هاي اساسي كشيد . فقط يكساعت آخر ننشست فقط ايستاده بود و گاهي اين طرف من ميرفت گاهي اونطرف باباش مي ايستاد . من و سروشا بيشتر وقت مشغول خوردن بوديم ! .   سه روزه مدام سروشا آدامس دهنشه   خيلي وقته حس ميكنم ننوشتم . نميدونم نوشتم قبلا يا نه كه سروشا رو با مامان اينا برديم نمايشگاه كتاب . دخترم اونروز كلي راه رفت و حسابي خانوم بود .   ديروز تجريش گردي داشتم و لباس براي خودمون ( سه تا خانوم) خريدم . كلي لباس براي سروشا خريدم و گل سر . دو جور گل سر و يه...
30 ارديبهشت 1394

بدون عنوان

پنج شنبه يه دور همي با دختر خاله هام گذاشتم . سروشا هم سه تا همبازي داشت گرچه يكيشون گاهي بچه هارو ميزد ( كوچولوترينشون) ولي بازم از بازي كردن با هم لذت بردن . سروشا تو شريك كردن وسايلش خيييلي راحت تر بود نسبت به قبل . داشتم فكر ميكردم كه سروشا بين اسباب بازياش محبوب ترين يا محبوب ترينهاش كدوما هستن ، متوجه شدم اسباب بازياش با كتاباش و مجله هاش نمي تونن رقابت كنن . همچنان با سيندرلا گفتن راحت نيست . ميگه سيندللا بازي كردن پاي كامپيوتر و با موس رو كمي وقت گذاشتيم و به سروشا ياد داديم . پيشرفت زيادي داشته و كلي بازي كرده تا حالا . هم من هم سروشا عاشق گرم شدن هوا و لباس لخي پوشيدنش هستيم . عزيزم خانومم دوستت دارم . بوس .  ...
5 ارديبهشت 1394

غربالگري

ديروز 16 فروردين رفتم براي غربالگري سه ماهه اول.     از ساعت يك ربع به 5 تا 10 شب اونجا بودم . در واقع بوديم چون بعدش هم اميم و سروشا هم اومدن . ميخواستم برم نسل اميد كه ازش راضي بودم ولي هفته بعد ،بعد وقتم با دكتر اميني بهم نوبت داد مه ترجيحا اينجا پيش دكتر پيري رفتم . چون سروشا هم پيشم بود زياد سخت نگذشت با اينكه طولاني مدت اونجا بوديم و دخملي هم صبوري كرد كه هيچ همش هم به خوش اخلاقي و شيرين زبونيش گذشت . سر همه رو تو مطب گرم كرده بود . اين رو هم اضافه كنم كه با لباس خونه و بدون پاپوش اومده بود . ازم نمونه خون گرفتن و سونو هم تو دو مرحله انجام شد چون پشت گردن ني ني خوب ديده نميشد و اين باعث برم بيرون راه ب...
17 فروردين 1394

قلب ني ني

دختري من چهارشنبه كه رفتم پيش دكتر صداي قلب ني ني رو شنيدم خيلي خوشحال كننده و شگفت انگيز بود عزيزم از خدا ميخوام مادر خوبي براي دو تاتون باشم
24 اسفند 1393