سروشاسروشا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره

براي فرزند دلبندم

هفت ماهگي

  عزيز دلم هفت ماهه شد پنج شنبه 5 مرداد خوشگلم هفت ماهش پر شد .   هفت ماهگيش همزمان شده با نشستن ش . ديگه براي يه مدت طولاني ميتونه بشينه در ضمن پنج شنبه صبح كه برده بوديمش براي چكاپ ، وقتي تو سالن منتظر بوديم دختر نازم ناخودآگاه شروع كرد به دست زند ( دس دسي ) . واي چه لحظه زيبايي . دلم رفت . ديدم چقدر دخترم بزرگ شده . فداش بشم . تو بيمارستان بغل همه ميخواست بره . ني ني دوستم رو اونجا ديديم . باباي سروشا بردش نزديك ني ني . سروشا هم هي دست دراز ميكرد تا بهش دست بزنه يا يه كوچولو چنگ بزنه . به كفش ني ني هم گير داده بود ميخواست بگيره تو دستش . خلاصه انقدر سروشا خانوم اونجا دلبري و خوش اخلاقي كرد كه تا اومدم خونه برا...
8 مرداد 1391

حركت كردن ني ني

  عزيز دلم از اين سر اتاق ميره اون سر اتاق . كلي مانور ميده قربونش برم   . بيشتر هم دنده عقب ميره . تو خونه خودمون وقتي فرش رو رد ميكنه و به سراميك ميرسه كيف ميكنه و با كف دست تق تق ميزنه رو كف زمين و ول كن هم نيست . فداش بششششم  من .         ...
26 تير 1391

دد

کوچولوی نازنینم چهارشنبه (٩١/٤/١٤) اولین کلمه رو ادا کرد . زبونش رو یه کم از دهنش بیرون اورد و گفت : د′       د′       د′د′      الهی فدای شیرین زبونیش بشم از اون روز تا حالا ما کلی از این کلمه مستفیض شدیم . دلبندم همش با خودش دد دد میگه . رو همین حساب ما هم تو رودربایستی موندیم و جمعه دسته جمعی بردیمش دد   . رفتیم باغ گیلاس   خیلی بهش خوش گذشت .برای گرفتن برگا هم همیشه شیرجه میزنه ( بیچاره گلدونای مامانم) . سروشا موقعی که خوشحاله : از خوشحالی خودشو تو بغل بالا پایین میندازه .   کلی حرف میزنه . از بغل ...
18 تير 1391

كچل شدي ني ني

  پنج شنبه دخترم واكسن 6 ماهگيش رو زد . تا حالا چندين بار تب كرده . همون پنج شنبه بابايي موهاش رو با ماشين از ته زد تا عرق نكنه و موهاش جون بگيره . موقع كوتاهي موهاش دخترم خانومانه نشسته بود . قربون كله خوش فرمت بشم . زيبايي گوشات الان بيشتر خودشو نشون ميده . گوشاي ظريف و زيبا
10 تير 1391

دختر ماهم

دختر گلم با اين كه خيلي كوچولويي پشت مامان بهت گرمه . ميدوني يعني چي ؟ يعني روت ميتونم حساب بازكنم . ؟ . يعني براي مامان كمك خيلي بزرگي هستي . وقتي پيش ماماني ميموني غريبي نميكني . مثل هميشه خوشحالي . وقتي چيزي لازم داري گريه و جيغ الكي راه نميندازي بلكه با حرف زدن كه حالت اعتراضي داره ( قربون حرف زدنات ) و با حركاتت ( بخصوص وقتي گرسنته و مي مي يا غذا ميخواي ) بهمون ميفهموني . وقتي شادي وقتي نيازات براورده ميشه وقتي ميبينم خاله و دايي و باباجون اينقدر دوست دارن . وقتي ميبينم مراقب خودت هستي ، خيالم راحت تره اونموقع است كه ميگم پشتم بهت گرمه .   نازنين من اشتياق زيادي براي گرفتن اشيائ دور و برش از خودش نشون ميده . براي انواع و ...
10 تير 1391

مامان برگشت به كار

    عزیز دلم روزا ازم جداست                 . برگشتم سر کار ( از سه شنبه ٩١/٠٤/٠٦ ) و دلبندم پیش مامانیشه . کی میدونه که این دوری چقدر برای مادر دردداره ؟ چقدر سخته ؟ کوچولوی نازنینم رو به خدا میسپارم . خدایا مراقب سلامتی و شادی دلبندم باش . دلم برات خییییلی تنگ شده . فدات بشم . با همه دوریا و دلتنگیا و ... زندگی ما خوش و سبزه برای اینکه عاشق همیم و هممون قوی و خردمندیم . بوس برای دخترم . بوس برای بابا ...
10 تير 1391

شب بخیر

عاشق  اینم  که سروشا رو پای من خوابش ببره و بعدش من اروم آروم تکونش بدم و یه کتاب از کنار مبل از بین کتابایی که اونجا روی زمین گذاشتم بردارم و مشغول خوندن بشم . سروشای من الان رو پاهام خوابیده . عشق من . نفس من . اینقدر ظریف و نرمه که میترسم وقتی احساساتی میشم بغلش کنم و اینقدر به تنم بچسبونم و فشارش بدم که اذیت بشه . بوسه زدن به دستاش به پاهاش سیرم نمیکنه . بوییدن گردن نازک و مخملیش میخوام که تا همیشه طول بکشه .   تازگی دخترم یاد گرفته دستاش رو دراز میکنه و بدنش رو میکشه جلو یا طرفین تا چیزی رو بگیره یا صورتی رو لمس کنه .   عزیزم شب بخیر نازنینم خواب خوش شششش   91/03/05   جمعه ...
6 خرداد 1391

دختر 5 ماهه ما

آآآ.... از کجا شروع کنم بعد این همه مدت ؟ الان سروشا روی پام نشسته و من دارم  سعی میکنم که بنویسم . سروشا نزدیک ٥ ماهشه . دخترم خییلی ماهه . حالا به تدریج مطالبی که تو دفترم یادداشت کردم رو میارم اینجا . سروشا تازه میوه خورده . باباش بهش آب طالبی داده . کوچولوم یه کم یوبس شده . بخاطر غذای کمکی که مدتیه شروع کردیم .   پریروز از سفر برگشتیم . اول تنکابن و بعد شهر بابا همه چی عالی بود . این دومین سفر سروشا بود . اول از همه بردیمش لب آب . از صدای موجا کمی میترسید . پاش رو هم به آب زدیم . خوشگلم معذب شده بود و پاهاش رو سیخ کرده بود . مثل اینکه فعلا مثل حمام !!!! دریا رو دوست نداره . براش خرید هم کردیم . یه بادبادک کو...
30 ارديبهشت 1391

سروشا

سروشا ي من  مامان و بابا خيلي دوست دارن ميدونم كه ميدوني از همين الان كه تو شكم ماماني خيلي چيزارو ميفهمي       ...
21 آذر 1390