سروشاسروشا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 25 روز سن داره

براي فرزند دلبندم

نمايشگ*اه كت*اب

جمعه عصر رفتيم نمايشگ*اه كت*اب . قربون دخترم برم كه اينقدر ماهه. تا به سالن كودك برسيم سوار كالسكه بود ولي اخراش بي تاب بود بياد پايين اول بردمش تو محوطه سبز تا يكم بدو بدو كنه تا باباش بياد . تا رسيديم رفت سراغ يه ني ني و با اهنگي كه پخش ميشد شروع كرد به ناناي كردن . سريع از اونجا اومد پايين تا تو خيابون راه بره اونم قاطي اونهمه جمعيت . باز خوبه كمي رضايت ميداد تا دستشو بگيرم . گاهي راه ميرفت لاي دست و پاي مردم گاهي هم ناناي ميكرد. خوشبختانه تصادفاش خيلي كم بود . عزيز دلم مستقل و باهوشه . بابا كه اومد من رفتم همون سال اول و براش سي دي بي بي انيشتين و دو بازي ( پازل و مكعب ها ) رو خريدم و يه كتاب رنگ اميزي ويژه دو سال . هوا طوفاني شده ...
22 ارديبهشت 1392

16 ماهگي

 خودم خيلي ميخوام زود به زود مطلب بزارم ولي نميرسم. دختركم طوطي شده . هر چيزي رو چند بار پشت سر هم بگيم اونم تكرار ميكنه . خيلي چيزا ميگه بهمين خاطر مثل قبل نميشه راحت ليستشون كرد چند تا نمونه فعلا مي نويسم : پيشي چا ( چاي) كف ( كفش) هاپ ( هاپو / گربه) خوا ( خواب - بخوابم ) عاشق تيپ شخصيتيشم . مستقل - با پشتكار - خوش رو - يه جور غرور خاصي داره كه برام جادوييه چون باعث ميشه محوش بشم تا نوع غرورش رو درك كنم ولي موفق نميشم . يه جورايي از استقلال طلبيشه ولي درعين حال يه ملاحظه اي هم پشتش داره يه جور مهربوني ولي خواسته خودش رو محكم دنبال ميكنه . گاهي بيدرنگ از يه راههاي مينبري استفاده ميكنه براي قانع يا همراه كردن بقيه كه خ...
10 ارديبهشت 1392

دختر توانمندم

           دخترم تو سال جديد بزرگتر شده خانوم شده شيطونتر شده . عزيز دلم تو سال 92 سالم تر قبراقتر و شادتر باشي و كلللللي چيز جديد ياد بگيريب . رشدت تو همه موارد عالي باشه . كللي لغت جديد ادا ميكنه . تا اونجا كه يادمه : ن′خوا : نميخوام يا نميخورم  . فداي نخوا گفتنت ناي : تلويزيون رو روشن كن يا كانالش رو عوض كن تا موزيك بياد ماني : ماماني عين′ : عينك دالي : دالي مو  : موز ماهي آب م’ مخ : تخم مرغ نا : نان بخ : بغل پخا : پرتغال آب باي : آب بازي گوش چش : چشم مو پا دست   18 تا...
28 فروردين 1392

خوابيدن جدا از مامان و بابا

 از چهارشنبه 16 اسفند سروشا رو بردم توي اتاقش و توي تختش ميخوابونم . ( حدود 14.5 ماهگي) كوچولوي ما قبل اينكار دو بار از تخت افتاد براي همين مصمم شديم تو اتاق خودش بخوابه . خييييلي غلت ميخوره موقع خواب . تخت دو نفره كمشه چه برسه تخت خودش . من  و بابا هم پايين تختش ميخوابيم . البته فعلا . تا خوابش عميق تر و طولاني تر بشه . ديشب خيلي بيدار شد و سر ساعت بيدار ميشد . دقيقا ده بار . صبح از خستگي اخلاقم بد شده بود . فرض كن 6 صبح بيدار شي ساعت 8 شركت باشي تاااا 2:40 بعد ساعت 4:15 بري خونه دنبال سروشا . سرويس دادن به دختر گلي بعد منزل و كار خونه و اشپزخونه . اگر هم رسيدم كاراي شخصي واجب خودم . بعد هلاك شده بخوام ببخوابم ال...
23 اسفند 1391

قشنگ من

كلمه جديد : آبه : آب جالبه كه اصلا بهش آبه نگفتم بهش ميگفتم آب ولي خودش اينجوري تلفظ ميكنه .     خريد عيد سروشا رو هم انجام داديم . جمعه با بابايي رفتيم و براش يه سارافون قهوه اي با دامن چين چيني كه گلاي زرد و خطاي ارغواني داره خريديم . يه گل صورتي خوشرنگ هم رو سينشه . جوراب شلواري قه وه اي و زير سارافوني صورتي ملايم و كفش قهوه اي كه بايد امروز برم عوضش كنم بزرگتر بگيرم . قدش همينم بزرگه ولي پنجه كپلي سروشا توش راحت نميره . يه دست لباس ياسي صورتي خوشگل كه يه شلوارك خوشگل داره هم خريدم .   سروشا گلي لپاي مامان رو محكم ميگيره و سر مامان رو تكون ميده و با اي اتي مامانش كلي ميخنده .   اين اواز خوندنش كه فقط ...
15 اسفند 1391

امشب 14 ماهه ميشي عزيزم

  ني ني من امشب 14 ماهه ميشه . عزيز دلم . يه دونه دخترم . خوشگل مامان . فداش بشم من پنج شنبه رفتم خريد . بابا هم سروشا رو برد بيرون . بطور اختصاصي بردش زمين فوتبال كه چمن مصنوعي داره تا دخترمون پياده روي كنه . اونجا تنهايي با باباجونش كلي كيف كرده . باباب ميگه خانوما رو كه از دور ميديده كللي " مامان   مامان " كرده خوشگلم . كلمه هاي جديد : مو :   مو   دو :   عدد 2  (غير از لي لي حوضك باباش براش انگشتاش رو ميشمره . خودش هم انگشتاش رو يكي يكي جمع ميكنه و عدد 2 رو ادا ميكنه .) ما :   ماست بع :  بعبعي ميگه " بع بع "  دمبه داري " نه&nbs...
5 اسفند 1391

اولين پياده روي سروشا

ديروز 22 بهمن يكي از بهترين روزاي زندگي من بود . از همه جهت .  ظهر همسري پيشنهاد داد هوا خيلي خوبه بريم بيرون . هوا افتابي و گرم بود حاضرت كرديم ميخواستيم براي اولين بار بيرون راه بري . رفتيم خونه ماماني تا كفشات رو برداريم . تو راهرو كفشت رو پات كرديم . همه ( ماماني ، خاله  بابايي هم كه تو حياط بود )سرشون رو از پنجره راهرو بيرون اورده بودن تا راه رفتنت رو تو حياط ببينن . تا گذاشتمت زمين با ذوق شروع كردي به راه رفتن . دوست داشتي سمت خاصي نبرمت و كنترل دست خودت باشه . چقدر همه ذوق كردن . فدات بشم . حيف دوربين همراهمون نبود . سوار ماشين شديم و به پيشنهاد بابا رفتيم طرف سد . بابا ماشين رو دورتر پارك كرد تا مسير اسفالت براي پياده...
23 بهمن 1391

13 ماهگي

مامان ( كامل و شمرده ) بابا د د نا نا ( ناي ناي) د   ( دست ) نه  نه  ( نه گفتن رو خوب بلده ) داي ( دايي) به به داخ ( داغ ) جيز ني ني و اخرين كلمه اي كه تازگي ادا ميكنه : قا قا ( بين ق و گ تلفظ ميكنه ) يعني آقا     يه صداهاي خاصي هم براي كلمات مشخص داره مثلا براي لي لي حوضك وقتي با انگشتاش بازي ميكنه با يه صداي خاص شروع ميكنه . يا براي اتل متل ا ا ميگه . دخترم عاشق كتاب ميوه هاشه كه نشسته يا در حال راه رفتن كتابش رو ورق ميزنه و ميخونه . واي از وقتي كه كتابش رو برميداره و به من نشون ميده و مياد بغلم كه وقتي بغلم نشسته و هي بوسش ميكنم براش بخونم . توي غذا خوردن خيلي شيطون شده و اصر...
17 بهمن 1391

بدون عنوان

 هر چي بيشتر ميگذره تو دل برو تر ميشه پنج شنبه كه بابا عكساي اتليه و شاسي هارو اورده بود خييلي ذوق كرد هي را ه ميرفت مي گفت ني ني نميدونم مي فهمه خودشه يا نه ولي اونروز خيلي خوشحال بود . فرداش كه بردمش خونه مامان اينا خاله گفت ني ني رو بوس كن عكسش رو نزديك لبش اورد و بوسش كرد . اين چند روز تعطيلي وقتايي كه خيلي شارژ بودم و با نهايت عشق و انرژي نگاش ميكرد سريع ميومد منو ميبوسيد و ميچلوند . فدات بشم در راستاي تلاش بي امان سروشا براي لباس پوشيدن مدتيه يك پاچه ! شلوار ش رو ميتونه پاش كنه كه سريع هم درش مياره . اين دختركم چنان تند راه ميره قربونش برم ميدوه و مياد سمتم و دستاشو باز ميكنه . ميخوام براش بميرم اين موق...
24 دی 1391