نمايشگ*اه كت*اب
جمعه عصر رفتيم نمايشگ*اه كت*اب . قربون دخترم برم كه اينقدر ماهه. تا به سالن كودك برسيم سوار كالسكه بود ولي اخراش بي تاب بود بياد پايين اول بردمش تو محوطه سبز تا يكم بدو بدو كنه تا باباش بياد . تا رسيديم رفت سراغ يه ني ني و با اهنگي كه پخش ميشد شروع كرد به ناناي كردن . سريع از اونجا اومد پايين تا تو خيابون راه بره اونم قاطي اونهمه جمعيت . باز خوبه كمي رضايت ميداد تا دستشو بگيرم . گاهي راه ميرفت لاي دست و پاي مردم گاهي هم ناناي ميكرد. خوشبختانه تصادفاش خيلي كم بود . عزيز دلم مستقل و باهوشه . بابا كه اومد من رفتم همون سال اول و براش سي دي بي بي انيشتين و دو بازي ( پازل و مكعب ها ) رو خريدم و يه كتاب رنگ اميزي ويژه دو سال . هوا طوفاني شده ...
نویسنده :
ليلا
11:21