سروشاسروشا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره

براي فرزند دلبندم

كي مياي ؟

  این روزا چقدر کند میگذره گرچه خوب میگذره . کی میخوای بیای خانومی ؟ چشم انتظارم خییییییلی بیا که با بدنیا اومدنت دنیا رو زیباتر کنی عزیزم حس میکنم عاشقتم
21 آذر 1390

ليلا

عزیز دلم .  عسلم . عاشق دست و پا و بدن خوشگلتم که باهاشون با مامان بابا حرف میزنی . نفس من . خوشگل بابا . از داشتنت روی زمین نیستم تو آسمونا زندگی میکنم . میدونم که خاصصصی . میدونم که با همه فرق داری . تو باهوشی فوق العاده ای . مهربونی . فهمیدی دارم باهات حرف میزنم و برات مینویسم ؟ کلی داری تو شکم مامان ورجه وورجه میکنی ، دلبندم . خیلی وقته که بهت افتخار میکنم . دوسسسسسسسست دارم عزیزم .   مامانی از جشن سیسمونیت خوشت اومد ؟. مهمونا که اومدن و دور هم جمع بودیم خوشحال بودی و کلي تو شکم مامان رقصیدی . تو اون دو روزی که مامان سرگرم تدارک مهمونی بود کلللی خامه ( خامه ای که برای تزئین کیک درست کردم ) خوردی . نووووش جونت . ...
8 آذر 1390

كله پاچه

  خوشگلم چطوره ؟  این چند روزه فعالیتت خییلی زیاد شده . فکر کنم ژیمناستیک کار میکنی . گاهی این طرف گاهی اون طرف گاهی بالا ی شکم مامان میری خلاصه چرخ میزنی . بعضی مواقع هم خودت رو جمع میکنی سفت میشی یه جای شکم مامان فشار میاری . قربون دست و پا و بدن خوشگلت بشم.     توی این هفته با اجبار بابایی ٤ وعده کله پاچه خوردم . فکر کنم خیلی دوست داشتی چون کلی بهت انر‍‍‍‍‍‍‍‍ژی داده بود چون خیلی فعالیت کردی ( مامان رو خیس عرق میکردی و وای و ووی مامان رو درمیاوردی ) خوشگلم منتظرم زودتر ببینمت   * برات چند روز پيش ( پنج شنبه 21 مهر ) خريد كرديم و اكثر وسايل سيسموني رو باتفاق ماماني ...
26 مهر 1390

خريد

مامانی دو هفته پیش با بابا و مامانی رفتیم برات خرید کنیم (٣١ شهریور ). که خبر دادن مادرجون حالش خوب نیست و ما سریع برگشتیم . این شد که سیسمونی رو نگرفتیم . مادرجون فوت کرد و از پیش ما رفت . روحش شاد .شاید تو اون مدت که مامان گریه کرد و ناراحت بود ، تو اذیت شده باشی . الهی قربونت برم . عزیز دلم دیروز رفتم و برات طلا خریدم . خیلی خوشگلن . میدونم خوشت میاد .   زنجیر و آویز اینم پلاک دختر نازم   مبارکت باشه نفسم راستی با تکونایی که میخوری مامان خیلی کیف میکنه بابایی هم کلی بوس بوسیت میکنه . فهمیدم که خیلی باهوشی . دوست داری حرکتای جدید انجام بدی . وقتی مامان رو شکم برات ضرب میگیره تو هم بازی میکنی و با ضربه ...
11 مهر 1390

لباساي خانوم خوشگلمون

عکس لباسای دخترم که از بنتون خرید کردم   ١-٣ ماهگیش--- شورت مدل دامن   ١-٣ ماهگیش ---- تو زمستون چه جوری و کجا این لباس خوشگل رو تنش کنم ؟!!   ٣-٦ ماهگیش   ٣-٦ ماهگیش   ٦-٩ ماهگیش   ٩-١٢ ماهگیش   نی نی از سلیقه مامان خوشت اومد ؟       ...
14 شهريور 1390

عيد مبارك باشه

سلام       من ( ني ني ) با مامان و بابايي دارم ميرم سفر . اين سومين سفر منه . هر سه بار هم شمال بوده . دو بار شهر بابايي يه بار هم نوشهر كنار دريا .   ميخوايم بريم ديد و بازديد و گردش . مامان جونم برام يه مقواي بنفش خوشگل گرفته تا فاميلاي بابايي برام يادگاري و ... بنويسن   . اين چند روزه مامان و بابا خوش ميگذرونن مراقب منم هستن  پس به منم خوش ميگذره  . راستي مامان برام لباساي خوشگل از بنتون خريده  كه عكساشو بعد تعطيلات اينجا ميذاره . عيد تون مبارك  و خداحافظظظظظ ...
8 شهريور 1390

تكون ني ني

  پریروز روحیه م خوب نبود و از دست همسری و خودم ناراحت بودم بخاطر همین نتونستم کنارش بخوابم ( تو ماه رمضون اکثر عصرها ام میخوابه ) بلند شدم یه دوش گرفتم و افتادم به جون خونه . از چیدمانش دیگه خوشم نمیومد میخواستم عوضش کنم . اول مبلمان پذیرایی رو عوض کردم دیدم خونه دلباز تر شد ولی راضی کننده نبود بعدش ال سیت رو چند مدل جابجا کردم ( کسی به من فحش نده که با این شکم وسیله جابجا کردم ) تا یه جای مناسب قرار گرفت کل قیافه خونه عوض شد خیلی خوشگل و مناسب شد . وقتی آینه شمعدون رو هم کنار پنجره گذاشتم دیگه تکمیل شد خیلی راضیم . بخصوص که جلوی پرده تماما با مبلمان پوشونده نشده و پرده قدی که نو ر از پشتش میزنه داخل خونه، آزاده . بعد این تغییر...
8 شهريور 1390

كي تكونات رو حس ميكنم ؟

خوشگلم عزیزم مامان باهات حرف میزنه چند وقتیه دستم رو که میزارم رو شکمم با دقت توجه میکنم تا حرکتت رو حس کنم . هنوز که نشده . خودت رو با حرکاتت بهم نشون بده تا ارتباطمون با همدیگه قشنگتر بشه کوچولوی مامان . الان تو اواخر هفته ١٩ بارداریم هستم . تقریبا نیمی از بارداریم رو گذروندم و واقعا لذت بردم از این حسی که دارم  واقعا بارداری ادم رو معنوی تر میکنه . بعضی مامانا تو این دوران حساس و بدخلق تر میشن ولی من خداروشکر خیلی دوران خوبی رو دارم ارامش بیشتری دارم و احساس قدرت (روحی و ذهنی) بیشتری میکنم . شاید حق با مربی کلاس بارداریم باشه . ایشون میگه بعضیا تو این دوران به شکوفایی میرسن . دوست دام این حال خوب رو بعد از بارداری هم داش...
12 مرداد 1390

پرنسس

امروز سه شنبه (٣١ خرداد) به اتفاق همسری رفتیم برای تست غربالگری و سونوی کامل . صبح از خونه راه افتادیم . تا رسیدیم کارای پذیرش رو انجام دادیم . همسری برای کار ترجمش رفت انقلاب .آرامش و احساس خوبی داشتم . اول پاسخ به یه سری سوالات مثل سن بارداری چندم و ... دادم و بعد ازم خواستن وزن کنم . شده بودم ٥٩.٣ . حدود ٢ کیلو بیشتر شده بودم . بعدش ازم خون گرفتن . بعد هم راهنمایی شدم طبقه بالا . کلی خانم باردار اونجا نشسته بودن . نوبتم که شد رفتم برای مشاوره ژنتیک چند دقیقه .بعدش نشستم منتظر نوبت سونوم . سه تا اتاق سونو بود و کار هر نفر حدود یه ربع طول کشید . نوبتم که شد رفتم تو یه خانم دکتری بود بهش گفتم بعدا بیام منظر همسرم هستم . گفت بیا داخل تا...
12 مرداد 1390