سروشاسروشا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره

براي فرزند دلبندم

واكسن 18 ماهگي

 دوشنبه نزديك ظهر مامان زحمت كشيد و سروشا رو برد براي واكسن 18 ماهگي . خاله هم كه مثل هميشه تو درمانگاه كمك بود . عزيز دلم مثل اينكه اونجا كلي گريه كرده ! و همكاري كمي داشته . بعد يك شبانه روز و نيم ، ديشب تب سروشا قطع شد و تمام اين دو روز پاش درد ميكرد . عزيزكم خيلي كم راه رفت و هروقت پاشو رو زمين ميزاشت يه ناله كوچولو ميكرد . بعد هم با نوك پا راه ميرفت . اين دو روز در بست در اختيارش بودم يا بغلش ميكردم راهش ميبردم يا مينشوندمش و سرگرمش ميكردم .     اين روزا اعتياد به ديدن" سيم "داره و كلي فيلم هايي كه ازش گرفتيم نگاه ميكنه و خودش رو ميشناسه .  در راستاي همين اشتياقش اصلا نميزاره ازش فيلم بگ...
19 تير 1392

بدون عنوان

 دخملي كه پيرهن پوشيده و دمپايي يا كفش من يا خاله رو پوشيده و دور سالن راه ميره و كتابي كه دستش هست رو با آب و تاب ميخونه واقعا ديدن داره . چند وقت پيش خونه دايي اينا دور هم با خاله شون جمع بوديم و دخملي من كه تب داشت براي صحبت با ديگران مرتب يكي يكي همه رو سلام ميكرد  . صنا  صنا  صنا . بچم واضح بود ميخواد ارتباط برقرار كنه ولي از تب مخش كار نميكنه واژه كم مياره . بوسس   سروشا مدتيه چيزهاي مختلف رو نشون ميده و ميگه " اين چيه ؟" . البته اونطور كه شنيدم كه بچه ها گير ميدن ، گير نميده ، يك يا دوبار ميپرسه و اگر شوخيش بگيره چند بار . البته شايد تازه شروع كرده و به اوجش نرسيده !  . قربون اين شيه ؟ گفت...
16 تير 1392

بدون عنوان

عزيز دلم يك سال و نيمه شدنت مبااارك . يك سال و شش ماه از اومدنت به اين دنيا كه با اومدنت زيباترش كردي ميگذره و دو سال و سه ماهه كه تورو داريم و من از بودنت نه تنها از لذت مادري بهره مندم بلكه لذت داشتن فرزندي خواستني رو هم تجربه ميكنم . دختر خوشگلم تو عزيز دل مامن و بابايي و دوست داشتني خاله و ماماني بابايي و دايي جون . شيرين زبون و نمكي براي هر كي كه ميبينت .   اينو خارج از اغراق و اشتياق مادرانه و خانواده شيفتگي و خودشيفتگي ميگم . من باور دارم كه دختر من بهترين فرزنديه كه يك خانواده ميتونه داشته باشه . سروشا دختري شاد ، خوش رو و بسيار خوش صحبت ، مهربان و باهوشه . توانمند . توانمند در برقراري ارتباط ، بيان احساسات ، پي...
12 تير 1392

عزيز دلم

ديروز دخترم يه تمرين جديد داشت . سروشا اهل تمرين كردن چيزاي جديديه كه ياد ميگيره بصورت خودجوش . و خيلي راغبه كه توي اين تمرين ديگران رو هم دخالت بده و از تشويقشون هم حسابي بهره ببره . تمرين ديروزش هم اين بود كه مرتب ميومد بهمون سلام ميكرد و همزمان سرش رو از بالا به پايين حركت ميداد . عزيزم اينو كجا ياد گرفتي كه حالا داري تمرين هم ميكني . قربون اون سلام كردن با اشتياقت كه حالا با حركت سر هم همرا شده   سروشا ارتباط برقرار كردنش با ديگران ( بزرگا ني نيا و حتي حيوونا ) عاليه . ولي تا حالا پيش نيومده پيش آدم جديدي براي مدت كوتاهي تنها بمونه ( بدون حضور من ، بابا ، ماماني ، بابايي و خاله) بنابراين ميخوام كه به خونه اسباب بازي يا ...
2 تير 1392

جيش

يه مطلبي كه نميدونم با توجه به اهميتش چرا ننوشتم . اومدم اورژانسي بنويسم و برم   اين دختر هنرمند من يه مطلبي كه خيييلي جلوتر از سنش ارائه داده اينه كه خانوم دو يا سه ماه ي يي ميشه كه پي پي شو اعلام ميكنه اونم با گفتن كلمه " جيش " و دستش رو هم رو پوشكش ميزاره .عزيز دلمون تازه اعلامش قبل انجام كارشه . فدددداش بششششم . و چند هفته اي هم ميشه كه جيشش رو هم اعلام ميكنه . بووووووووووسسسس   عليرغم اين موضوع براي نشستن سروشا رو لگن اقدامي نكردم . فك ر ميكنم هنوز يه مقدار زوده.   يه كتاب داره به نام " عروسكم جيش داره " كتاب عالي هست با تصاوير بزرگ و مناسب و شعرش هم كاربردي و عالي . تا دلتون بخواد هم تو ...
29 خرداد 1392

يكسال و پنج ماهگي

      به همسري حسوديم ميشه . گاهي بابا صدا ميشه گاهي بابايي و گاهي اميم .   قربون اميم گفتنت . خدا نكنه خودكار ببينه اونوقته كه حتما بايد " خطي " كنه . اونم رو ديوار . اگه جايي خودكار ببينه برميداره و سريع جيم ميشه . آروم ميره كنار ديوار جايي كه جلو چشم ما نباشه و اونوقت شروع ميكنه به نقاشي اونم با اواز " چشم ابو " ( چشم چشم دو ابرو )   گول زني شماره 1 : يه روز تو اتاق ندا بوديم . رو تخت دراز كشيده بوديم و حرف ميزديم . سروشا هم مشغول خطي رو در كمد بود ندا بلند شد با اخم بهش گفت نكن سروشا هم برگشت گفت " بخواب  بخواب " به حالتي كه تو بخواب كاري به اين كارا نداشته باش .   گول زن...
18 خرداد 1392

سنناااااا - سلام

سناااااااا اين سلام كردن دخترمونه . از چهارشنبه 26 ارديبهشت ياد گرفته بگه سلام . گويا همون روز هم پدر همه رو دراورده هزار بار به همه سلام كرده اونم با اشتياق تمام كه طرف حتما خودشو ملزم ميدونه جواب بچه رو بده . سلام كردنش كاملا شبيه ادم بزرگيه كه وقتي به بچه ميرسه با اشتياق ميگه سللاااام. آدم ميخواد بخورتش . ادابش رو هم به جا مياره . هر كسيو ميبينه ( حتي بيرون وقتي با كسي به اندازه ثانيه اي روبرو ميشه ) سلام ميكنه . اگه مدتي از ديدن كسي گذشته باشه ( مثلا من از دستشويي بيام بيرون ) بازم سنناااا ميكنه . اين سلام كردن شنيدن بخصوص كه تو بيني سلام ميكنه . بووووسسسسسسسسسسس ...
11 خرداد 1392

شيرين زبوني

دخترم موفق شد هفته پيش تو 16.5 ماهگي جمله بگه . دو كلمه رو به زبون آورد . دو بار اين قضيه تكرار شد : 1. برده بودمش دد . تو يه كوچه خلوت بردمش تا تردد ماشين خيلي كم باشه آخه خانوم خانوما تا دستشو ميگيرم ميگه " دست دست " يعني دست نزن . تازه فقط اين نيست كه خانوم راه خودشو ميره و اگه من بخوام امتحانش كنم و ازش فاصله بگيرم ، بگم باي سروشا من رفتم و واقعا برم يكم دنبالم مياد يا سرجاش ميايسته و منو نگاه ميكنه و يه مامان ميگه و بعد وقتي پشت سرمو نگاه ميكنم ميبينم داره خلاف جهت من ميره واسه خودش !! . خلاصه ميگفتم بردمش تو كوچه كه يه سگ ديديم اندازه نصف فيل . حالا ذوقي ميكنه .سروشا هم د بدو دنبال سگ . سگه هم تا سروشا رو ديد سر جاش نشست . ...
29 ارديبهشت 1392

نمايشگ*اه كت*اب

جمعه عصر رفتيم نمايشگ*اه كت*اب . قربون دخترم برم كه اينقدر ماهه. تا به سالن كودك برسيم سوار كالسكه بود ولي اخراش بي تاب بود بياد پايين اول بردمش تو محوطه سبز تا يكم بدو بدو كنه تا باباش بياد . تا رسيديم رفت سراغ يه ني ني و با اهنگي كه پخش ميشد شروع كرد به ناناي كردن . سريع از اونجا اومد پايين تا تو خيابون راه بره اونم قاطي اونهمه جمعيت . باز خوبه كمي رضايت ميداد تا دستشو بگيرم . گاهي راه ميرفت لاي دست و پاي مردم گاهي هم ناناي ميكرد. خوشبختانه تصادفاش خيلي كم بود . عزيز دلم مستقل و باهوشه . بابا كه اومد من رفتم همون سال اول و براش سي دي بي بي انيشتين و دو بازي ( پازل و مكعب ها ) رو خريدم و يه كتاب رنگ اميزي ويژه دو سال . هوا طوفاني شده ...
22 ارديبهشت 1392

16 ماهگي

 خودم خيلي ميخوام زود به زود مطلب بزارم ولي نميرسم. دختركم طوطي شده . هر چيزي رو چند بار پشت سر هم بگيم اونم تكرار ميكنه . خيلي چيزا ميگه بهمين خاطر مثل قبل نميشه راحت ليستشون كرد چند تا نمونه فعلا مي نويسم : پيشي چا ( چاي) كف ( كفش) هاپ ( هاپو / گربه) خوا ( خواب - بخوابم ) عاشق تيپ شخصيتيشم . مستقل - با پشتكار - خوش رو - يه جور غرور خاصي داره كه برام جادوييه چون باعث ميشه محوش بشم تا نوع غرورش رو درك كنم ولي موفق نميشم . يه جورايي از استقلال طلبيشه ولي درعين حال يه ملاحظه اي هم پشتش داره يه جور مهربوني ولي خواسته خودش رو محكم دنبال ميكنه . گاهي بيدرنگ از يه راههاي مينبري استفاده ميكنه براي قانع يا همراه كردن بقيه كه خ...
10 ارديبهشت 1392