سروشاسروشا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره

براي فرزند دلبندم

هشت ماهگي

    عزيزم هشت ماهگيت مبارك هميشه تنت سلامت باشه شاد و خوشحال باشي سروشاي من     پس فردا ميريم ولايت همسر   سروشا يه خرده پيش فاميلاي باباييش باشه  بريم جنگل و ...
5 شهريور 1391

اين روزا

دخترم تا چهار پنج قدم رو ميتونه روي چهار دست و پا بره يه چيزي تو مايه هاي " داي" ميگه . خدا كنه اول بابا بگه بعد دايي . آآآآ   ديروز براي اولين بار اولين كشو ي زندگيش رو باز كرد  ( ooooo) . كشوي پايين كمدش رو . دستگيرش رو گرفت و كشيد . بعدش هم كنجكاوي توي كشو يه كم بعد خودشو ميكشيد تا كشوي دوم رو باز كنه قربونش برم .   از شمال رفتنمون گويا چيزي نگفتم ( آخر مرداد  - نوشهر ) . همين جا مختصر بگم كه دخترم بسيييار خوش سفره . ( كي گفته بهشت زير پاي مادرانه . ما وظيفمون رو انجام ميديم . بهشت زير پاي بچه هاي ماهي مثل دختر منه ). شمال هوا كاملا شرجي بود دخترم بيرون كه بوديم عرق ميكرد جووونم .پيشوني و موه...
4 شهريور 1391

ماما

  سه شنبه 24 مرداد ، عصر  رفتم دنبال نازنينم . با مامان مشغول صحبت بوديم و سروشا رو زمين با اسباب بازيا مشغول بازي و صحبت بود كه گفت " ماما " . واااااي دنيا رو بهم دادن كيف كردم بال دراوردم  پرواز كردم خداي من چقدر قشنگ چقدر لذيييذ چقدر .... با كلمات نميشه وصف كرد . همون روز بعد يه مدت كوتاه وقتي كوچولومو بردم بشورم ( آخه پي پي كرده بود ) ، زير شير اب بود و اروم آروم داشتم ميشستمش كه براي بار دوم گفت " ماما " . آخ چقدر چسسسبيد . تا چند روز هر وقت ميگفت " ماما" اينقدر خوشحال ميشدم كه بي اختيار بلند ميخنديدم و جيغ كنترل شده ( كنترلش ميكردم اونم به زووور تا بچم  لكنت نگيره قربونش برم ) ميكشيدم . چه روزاي خوبي&n...
4 شهريور 1391

سروشاي من

  عزيز دلم دختر ناز من رو خدا بهم هديه داد  . اينو درست زماني با تمام وجودم حس كردم كه سروشا به دنيا اومد و دكتر گذاشتش روي سينم . آه ه ه ... . زيباترين لحظه زندگيم . مثل يه معجزه مثل اينكه در بهشت به روت باز بشه . از همسر تشكر كردم بخاطر سروشا و از دخترم تشكر ميكنم بخاطر حس مادري .   چه روزا و شبايي رو كه با هم تا اينجا نگذرونديم ماماني . چه شبايي كه تو بغل هم نبوديم تو و من ، وقتي همه شهر تو خواب بود . وقتي تو خواب ، شير ميخوردي و دستت گرمت رو رو بدن مامان حركت ميدي و ناز ميكني . وقتي كف دستت به صورت مامان ميرسه بوسيدن كف دست كوچولوت منو به عرش ميرسونه . يادمه ماههاي اول قبل اتمام مرخصيم وقتي تو اغوشم موقع شير خورد...
23 مرداد 1391

باي باي

دارم تصور ميكنم دخترم بزرگ شده و داره وبلاگشو ميخونه . ماماني اول اون روي ماهتو ميبوسم . توي هر سني كه باشي اينقدر دوست دارم كه ... در مورد بزرگ شدنت از يه چيزي خوشم نمياد اونم اينه كه نميتونم مثل الانت در آغوش بگيرمت . دوست دارم گاه و بيگاه بياي بگي و همديگرو بغل كنيم . خيلي خوشحال ميشم . من به بابايي همينو ميگم . بغل . در بغل گرفتن عزيزام بهترين لذت زندگيمه .   خوشگل دخترم خيلي شيطون شده . تو خونه از اينور به اونور ميره و همه چيو بهم ميريزه . فداي شيطنتت بشم عزيزم . نميدونم گلدونو چيكار كنم دستشو ميكنه تو گلدونو خاكش رو چنگ ميزنه . يواش يواش بايد فكر مسجد كردن خونه باشم . گرچه زياد موافق اينكار نيستم . حالا تا ببينم چي ميش...
14 مرداد 1391

هفت ماهگي

  عزيز دلم هفت ماهه شد پنج شنبه 5 مرداد خوشگلم هفت ماهش پر شد .   هفت ماهگيش همزمان شده با نشستن ش . ديگه براي يه مدت طولاني ميتونه بشينه در ضمن پنج شنبه صبح كه برده بوديمش براي چكاپ ، وقتي تو سالن منتظر بوديم دختر نازم ناخودآگاه شروع كرد به دست زند ( دس دسي ) . واي چه لحظه زيبايي . دلم رفت . ديدم چقدر دخترم بزرگ شده . فداش بشم . تو بيمارستان بغل همه ميخواست بره . ني ني دوستم رو اونجا ديديم . باباي سروشا بردش نزديك ني ني . سروشا هم هي دست دراز ميكرد تا بهش دست بزنه يا يه كوچولو چنگ بزنه . به كفش ني ني هم گير داده بود ميخواست بگيره تو دستش . خلاصه انقدر سروشا خانوم اونجا دلبري و خوش اخلاقي كرد كه تا اومدم خونه برا...
8 مرداد 1391

حركت كردن ني ني

  عزيز دلم از اين سر اتاق ميره اون سر اتاق . كلي مانور ميده قربونش برم   . بيشتر هم دنده عقب ميره . تو خونه خودمون وقتي فرش رو رد ميكنه و به سراميك ميرسه كيف ميكنه و با كف دست تق تق ميزنه رو كف زمين و ول كن هم نيست . فداش بششششم  من .         ...
26 تير 1391

دد

کوچولوی نازنینم چهارشنبه (٩١/٤/١٤) اولین کلمه رو ادا کرد . زبونش رو یه کم از دهنش بیرون اورد و گفت : د′       د′       د′د′      الهی فدای شیرین زبونیش بشم از اون روز تا حالا ما کلی از این کلمه مستفیض شدیم . دلبندم همش با خودش دد دد میگه . رو همین حساب ما هم تو رودربایستی موندیم و جمعه دسته جمعی بردیمش دد   . رفتیم باغ گیلاس   خیلی بهش خوش گذشت .برای گرفتن برگا هم همیشه شیرجه میزنه ( بیچاره گلدونای مامانم) . سروشا موقعی که خوشحاله : از خوشحالی خودشو تو بغل بالا پایین میندازه .   کلی حرف میزنه . از بغل ...
18 تير 1391

كچل شدي ني ني

  پنج شنبه دخترم واكسن 6 ماهگيش رو زد . تا حالا چندين بار تب كرده . همون پنج شنبه بابايي موهاش رو با ماشين از ته زد تا عرق نكنه و موهاش جون بگيره . موقع كوتاهي موهاش دخترم خانومانه نشسته بود . قربون كله خوش فرمت بشم . زيبايي گوشات الان بيشتر خودشو نشون ميده . گوشاي ظريف و زيبا
10 تير 1391

دختر ماهم

دختر گلم با اين كه خيلي كوچولويي پشت مامان بهت گرمه . ميدوني يعني چي ؟ يعني روت ميتونم حساب بازكنم . ؟ . يعني براي مامان كمك خيلي بزرگي هستي . وقتي پيش ماماني ميموني غريبي نميكني . مثل هميشه خوشحالي . وقتي چيزي لازم داري گريه و جيغ الكي راه نميندازي بلكه با حرف زدن كه حالت اعتراضي داره ( قربون حرف زدنات ) و با حركاتت ( بخصوص وقتي گرسنته و مي مي يا غذا ميخواي ) بهمون ميفهموني . وقتي شادي وقتي نيازات براورده ميشه وقتي ميبينم خاله و دايي و باباجون اينقدر دوست دارن . وقتي ميبينم مراقب خودت هستي ، خيالم راحت تره اونموقع است كه ميگم پشتم بهت گرمه .   نازنين من اشتياق زيادي براي گرفتن اشيائ دور و برش از خودش نشون ميده . براي انواع و ...
10 تير 1391