سروشاسروشا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره

براي فرزند دلبندم

زير يكسال

سروشا به رادياتور دست ميزنه ميگه " داخ "   ديشب سروشا ايستاده داشت عينك مامان رو ميگرفت كه مامان خودشو رو كشيد عقب و دختر خوشگلم سه قدم برداشت .   مامان اينا سروشا رو ميزارن رو ميز تا بچم قاطي ريخت و پاشاش غذا بخوره . ديشب عزيزم خيلي خوشگل دونه دونه ماكاروني ( ماكاروني رشته اي سوپر كلفت ) رو برميداشت ميزاشت دهنش   عزيزم تازگيا ليمو و پرتقال هم ميخوره . ويتامين ث ميزنه به بدنش خوشگلم .   سروشا علاوه بر " ماما" ، " دد" ، " د" و " بابا" ي گنگ ، " داخ" ، مدتيه يه چيزي تو مايه هاي " جيز" ميگه تا يه چيزي رو نشون بده .  گاهي هم هوسي " خخخخخ" ميگه .   سروشا دست ، پا و گاهي ب...
1 آذر 1391

ده يازده ماهگي

  * دختركم وقتي از بلندي ميخواد پايين . اول ارتفاع رو بررسي ميكنه . چه جوري ؟ لب مبل يا پله دولا ميشه دستش رو دراز ميكنه تا به زمين برسونه وقتي ميبينه دستش نميرسه تو پايين اومدن تامل ميكنه . قربون اون عمق سنج ت برم . فداي اون دستت بشم .  خوشگگگل من .   * چه سخنراني ميكنه دختر من . همچين با صداي بلند و اب و تاب حرف ميزنه كه نگو از همه خوشگلترش اينه كه وقتي داره حرف ميزنه از دستش  هم استفاده ميكنه .   * موقعي كه خوابش مياد سرش رو ميزاره رو بالش و هي از اين دنده به اون دنده ميشه . بخصوص كه اگه كسي دراز كشيده باشه سعي ميكنه سرش رو كنار طرف بزاره و هي خودش رو بهش بچسبونه . عزييييزم .  ...
23 آبان 1391

بدون عنوان

اولا ده ماهگيت مبارك باشه دخترم . علاقت به تا تي كردن و بخصوص ايستادن بيشتر شده . قربون قهقهه زدنت كه دلم پر ميكشه با صداش . قربون اون دراز كشيدن و خوابيدنت كه هزار بار غلت ميزني هي ميشيني دوباره دراز ميكشي و سر نازت رو زمين ميزاري . فداي اون شيطوني كردنات . خوش خنده ما ...
10 آبان 1391

نه ماه و سه هفتگي

  تاتي  تاتي سروشا خيييلي دوست داره راه بره . پامونو ميگيره و محكم ميايسته و اصلا حاضر نيست بشينه بببببااااايد راهش ببريم . به مبلا كه ميرسيم راهشو كج ميكنه كه مبادا اونجا تكيه ش بديم و راهش نبريم . فداي اون قدمهات مااادر       اشاره  فداي اون دستت بشم . دست كوچولو خوشگل تپليت . چهارشنبه خونه مامان اينا تو هال بوديم تلويزيون هم برنامه عمو پورنگ رو نشون ميداد  سروشا هم طبق علاقه جديدش كه هي ميره رو پله ميشينه و پاهش رو اويزون ميكنه و ميزاره رو زمين همين وطري رو منبر نشسته بود كه ديدم مدل نقاشي باستاني يوناني ( كه فكر كنم دست خدا و دست انسان هست و انگشت اشارشون رو به هم زدن ) به سمت ...
29 مهر 1391

پايين اومدن از پله

 ني ني من سه روزه كه ياد گرفته از پله ها بياد پايين ول مياد لب پله ها ، موازي پله ها ميشه بعد دنده عقب پشتش مياره سمت پله  بعد پاش رو ميزاره رو پله پاييني بعد اون يكي پا و همونجا روي پله دوم ميشينه در حاليكه دو تا دستش رو پله بالاييه  . همين طوري يكي يكي پله هارو مياد پايين بمحض اينكه كارش تموم ميشه در حاليكه به بقيه نگاه ميكنه براي خودش دست ميزنه . ما هم تشويقش ميكنيم تا دست زدنمون تموم ميشه دوباره دست ميزنه تا براش دست بزنيم . مامان فداي دست زدنت بشه با اون النگوهاي رنگيت . ...
24 مهر 1391

بابا

             مامان تو شركت دلش خيييلي برات تنگ ميشه نفسم . ا ين روزا بابا سرش شلوغه . درگير كاراي شركتي هست كه تازه زده .  شركت خدماتي . براي بابا دعا كن . بابايي اين روزا خيلي خسته ميشه ( حالا خوبه مدتيه ترجمه نميكنه ) و نميتونه زياد پيش ما باشه با اين حال تا وقتش خالي ميشه تو رو بغل ميكنه و " هوا هوا " ميكنه . برات ميوه پوست ميكنه و كوچولو كوچولو تو دهنت ميزاره . قطره هات رو هم بابايي وقتي تو بغلمي ميده . خيلي هم دوست داره با سرنگ بهت شير گاو محلي بده ( ميگه با سرنگ بيشتر ميخوري) . سرنگت سرنگ داروخوريه . گاهي قبل از اينكه بابا پيستون سرنگ رو هل بده خودت ميمكي و شير ...
17 مهر 1391

بدون عنوان

 سرم شلوغه خيلي اومدم بنويسم دختر نازم اولين دندونش دو هفته است درومده . دندون پايين سمت چپ.                                                        يه نانازي شده دخملم كه نگو . فقط يه كوچولو اذيت شد . ولي انگار دومي ( سمت راستي) بيشتر سر بسر دخترم ميزاره تا دربياد . همينطوري سروشا مشغول بازيه كه يه دفعه لثه كوچواوم اذيتش ميكنه و دختري خم ميشه تا فرشي اسب...
9 مهر 1391

بدون عنوان

  روز دختر مبارك باشه . منم دختر دارم . يه خوشگل ناز دار دارم . جيگر مامان دارم . واي من دختر دارم . عزيز دل دارم . خيييلي خوشحالم . با يه دنيا بوسيدن يه دنيا نوازش ازت سير نميشم دخترم . نفسم . قلبم . عمرم . جووونم . اين روز برام زياد پررنگ نبود چون از وقتي سروشا رو دارم هر روز روز دخترمه . ولي اتفاقا روز قبلش براي خريد رفته بودم تا لباس سروشا رو عوض كنم  كلي خريد هم براش كردم و اينطوري هديه ويژه هم دخترم دريافت كرد .  هر چي لباس كه احساس كردم تو فصل سرد سال لازم داره خريدم . تو تا جوراب شلواري يكي ابي نارنجي و يه بنفش . دو تا شلوار چسبون آبي و صورتي . دو تا بادي آستين دار . يه سر همي مخمل . سه تا پيراهن مشكي ، قرمز ...
29 شهريور 1391

بازيگوش من

بالا رفتن پله : دختركم ديروز از پله هاي خونه ماماني تونست بره بالا . ديروز كه اين كار رو ياد گرفت 30،40 بار تكرارش كرد . ديروز خريدي كه كرده بودم بردم خونه . بعد نشون دادن خريدام به خاله و ماماني خواستم بلوز سروشا رو تنش كنم كه ماماني گفت بادي بند دار سفيد و تنش كنم ببينيم اندازشه يا نه كه خدا رو شكر اندازش بود . چقدر ماه ميشه با اين لباس .  كم خوردني بود هي هم از اين پله ها بالا ميرفت قربونش برم بعدش تو راهرو قدم زنان ! ( منظورم گردش كنان هست ) ميرفت طرف اتاق خاله و ميرفت تو . تا ميرفتم دنبالش كه سرش به وسايل ورزشي نخوره ، منو كه ميديد بدو چهار دست و پا با خنده فرار ميكرد . واي خدا چقدر اين بچه ها خوردنين .   خاله جون ...
27 شهريور 1391

بدون عنوان

    و اما اين دو هفته براي تعطيلات اجلاس رفتيم شهر بابايي و دختر گلم مريض شد سه شبانه روز تب . بميرم الهي برات مامان .گفتيم شايد از دندون دراوردنه ولي خبري نشد .  وقتي هم برگشتيم فرداش بدن دخترم دون دون شد . كه دو روزه خوب شد ترسيدم فكر كردم سرخك يا سخچه است ولي خدارو شكر نبود و بخير گذشت . ولي همين مريضي باعث شد عزيز دل وزن كم كنه .   سروشا چهار دست و پا ميره و مدتيه كه دستاش رو به مبل يا ميز تلويزيون يا ... ميگيره و خودش رو ميكشه بالا روي دو زانو ميشينه و چند باري هم شده تو اين دو سه روزه كه كامل مي ايسته . يه چند روزي بود كه سروشا شديدا وابسته شده بود . همش بايد كنارش ميبودم يا بغلم باشه . نميتونس...
20 شهريور 1391